بعد حرف زدن جیمین از اونجا در اومدیم و جیمین منو داشت میر
بعد حرف زدن جیمین از اونجا در اومدیم و جیمین منو داشت میرسوند خونه وای
که یه دفعه تلفن زنگ زد
مدیر : به مناسبت استاد جدید امشب با براتون رزرو کردم همه دعوتن شما هم بیاین خوش میگذره
جیسو خیلی ممنونم حتما میایم
داشتیم راه میوفتادیم که بارون اومد
نه داشتم نفس نفس میزدم آخه بارون فاکی چرا الان باید بیاد خیلی حالم بد شد ازش می ترسیدم
جیمین : چیزی شده
جیسو : تروخدا وایسا از بارون میترسم نمیخوام اینجا باشم منو ببرررر( با جیغ داد و گریه)
جیمین دید آن داره از حال میره و مجبور بود یه کاری کنه
جیمین اومد و ات بغل کرد آروم و گفت : آروم باش هیچی نیست
جیسو از بغل جیمین یه احساسی گرفت انگار اصلا همه چیو فراموش کرد خیلی خوشش اومده بود و
جیسو آروم شد و رفتن به خونه جیسو تا آماده بشه و با جیمین برن بار
❤️❤️❤️
لایک شرط ۸ لای
که یه دفعه تلفن زنگ زد
مدیر : به مناسبت استاد جدید امشب با براتون رزرو کردم همه دعوتن شما هم بیاین خوش میگذره
جیسو خیلی ممنونم حتما میایم
داشتیم راه میوفتادیم که بارون اومد
نه داشتم نفس نفس میزدم آخه بارون فاکی چرا الان باید بیاد خیلی حالم بد شد ازش می ترسیدم
جیمین : چیزی شده
جیسو : تروخدا وایسا از بارون میترسم نمیخوام اینجا باشم منو ببرررر( با جیغ داد و گریه)
جیمین دید آن داره از حال میره و مجبور بود یه کاری کنه
جیمین اومد و ات بغل کرد آروم و گفت : آروم باش هیچی نیست
جیسو از بغل جیمین یه احساسی گرفت انگار اصلا همه چیو فراموش کرد خیلی خوشش اومده بود و
جیسو آروم شد و رفتن به خونه جیسو تا آماده بشه و با جیمین برن بار
❤️❤️❤️
لایک شرط ۸ لای
۵.۳k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.