MY ONLY LOVE
پارت 9
(ویو یورا )
از خستگی بزور نفسم بالا میومد
جسی : هانا این کولر بی صحابو روشن کن
هانا : اخه تو زمستون
جسی : مگه ما الان پاییز نیستیم
لیسا : تو هیچی نگو فقط
جسی : راست میگم الان ما پاییزیم
یونا : نه عزیزم ما زمستونیم
یورا : بسهههههههههههههههههههههههههههههه تمومش کنین ای بچه کوچولو های جیغ جیغو
هانا : ببین کی به کی میگه بچه کوچولو
یونا : بی خیال ما همه لباس راحتیمونو پوشیدیم یورا تو هم برو بپوش
یورا : باش
رفتم تو اتاق و لباس راحتیمو پوشیدم و رفتم پیش دخترا
نشستیم دور هم و شروع کردیم حرف زدن و غیبت های همیشگی
یونا : خوب یورا چه خبر
یورا : هیچی فقط امروز یه خوابی دیدم که ذهنمو خیلی درگیر کرده ولی یادم نیست چی بود
لیسا : شاید بخاطر اینه که ریکی رفته
وقتی اسمش اومد اوضام داغون شد اون همیشه کمکم میکرد که خوابامو یادم بیاد دروغ چرا ولی من همیشه با ریکی صمیمی تر از دخترا بودم
لیسا : راستی فهمیدی ریکی موزیک ویدیو جدید منتشر کرده
یورا : منظورت چیه مگه اون ایدله
لیسا : اره مگه نمیدونستی
با این حرف لیسا شکه شدم یعنی چی
یورا : یعنی بخاطر اینکه ایدل بود از مدرسه رفت
هانا : اره خوب
یورا : فوری بهم بگین تو چه گروهیه
جسی : انقد مهمه
یورا : زود بهم بگو
یونا : ام فکر کنم انهایپن
گوشیمو برداشتمو اسمشونو سرچ کردم
اره خودشون بودن اصلا باورم نمیشد و گوشیمو خاموش کردم
یاد گذشته افتادم که با هم تیک تاک گرفتیم پس واسه همین بود اون دنسشو بلد بود و من مثل احمقا نمیدونستم که اون یکی از اعضای گروهه
هانا : خوب بیخیال بریم با هم فیلم ببینیم
(ویو ریکی )
ساعت 1 شب بود امروز یکم خستم بود
زوتر رفتم خونه و بعد رفتم حموم لباس پوشیدم
میخاستم موهامو خشک کنم که یه این فکر افتادم که برم چنل یورا رو ببینم حدود 1 هفته بود که هیچ فعالیتی نداشت
گوشیو بستم و میخاستم بخوابم ولی خاطر گذشته یادم اومد اینکه چطور با یورا دوست شدم و کمکش کردم دوستای جدید پیدا کنه یا مثل وقتی که خنگول بازی در میورد مثل احمقای درجه یک میشد
با همین فکر و خیالا خوابم برد
( ویو یورا )
بعد از کلی حرف زدن و دیدن سیه سریال 16 قسمته متوجه شدم ساعت 4 شبه البته خوشبختانه فردا تعطیل بود ولی من یکی خستم بود اما از چهره دخترا معلوم بود میخان مثل خوناشاما کل شبو بیدار بمونن
یونا و لیسا نشسته بودن و کیدرامای عاشقانه میدیدن و بخاطر سینگل به گور بودنشون عر میزدن
هعی وایییی اکیپ ما که ایکپ تیمارستانی کامل بود
یورا : من میخابم
هانا : باشه بچه
جسی : شب بخیر
یورا : شب بخیر
(ویو یورا )
از خستگی بزور نفسم بالا میومد
جسی : هانا این کولر بی صحابو روشن کن
هانا : اخه تو زمستون
جسی : مگه ما الان پاییز نیستیم
لیسا : تو هیچی نگو فقط
جسی : راست میگم الان ما پاییزیم
یونا : نه عزیزم ما زمستونیم
یورا : بسهههههههههههههههههههههههههههههه تمومش کنین ای بچه کوچولو های جیغ جیغو
هانا : ببین کی به کی میگه بچه کوچولو
یونا : بی خیال ما همه لباس راحتیمونو پوشیدیم یورا تو هم برو بپوش
یورا : باش
رفتم تو اتاق و لباس راحتیمو پوشیدم و رفتم پیش دخترا
نشستیم دور هم و شروع کردیم حرف زدن و غیبت های همیشگی
یونا : خوب یورا چه خبر
یورا : هیچی فقط امروز یه خوابی دیدم که ذهنمو خیلی درگیر کرده ولی یادم نیست چی بود
لیسا : شاید بخاطر اینه که ریکی رفته
وقتی اسمش اومد اوضام داغون شد اون همیشه کمکم میکرد که خوابامو یادم بیاد دروغ چرا ولی من همیشه با ریکی صمیمی تر از دخترا بودم
لیسا : راستی فهمیدی ریکی موزیک ویدیو جدید منتشر کرده
یورا : منظورت چیه مگه اون ایدله
لیسا : اره مگه نمیدونستی
با این حرف لیسا شکه شدم یعنی چی
یورا : یعنی بخاطر اینکه ایدل بود از مدرسه رفت
هانا : اره خوب
یورا : فوری بهم بگین تو چه گروهیه
جسی : انقد مهمه
یورا : زود بهم بگو
یونا : ام فکر کنم انهایپن
گوشیمو برداشتمو اسمشونو سرچ کردم
اره خودشون بودن اصلا باورم نمیشد و گوشیمو خاموش کردم
یاد گذشته افتادم که با هم تیک تاک گرفتیم پس واسه همین بود اون دنسشو بلد بود و من مثل احمقا نمیدونستم که اون یکی از اعضای گروهه
هانا : خوب بیخیال بریم با هم فیلم ببینیم
(ویو ریکی )
ساعت 1 شب بود امروز یکم خستم بود
زوتر رفتم خونه و بعد رفتم حموم لباس پوشیدم
میخاستم موهامو خشک کنم که یه این فکر افتادم که برم چنل یورا رو ببینم حدود 1 هفته بود که هیچ فعالیتی نداشت
گوشیو بستم و میخاستم بخوابم ولی خاطر گذشته یادم اومد اینکه چطور با یورا دوست شدم و کمکش کردم دوستای جدید پیدا کنه یا مثل وقتی که خنگول بازی در میورد مثل احمقای درجه یک میشد
با همین فکر و خیالا خوابم برد
( ویو یورا )
بعد از کلی حرف زدن و دیدن سیه سریال 16 قسمته متوجه شدم ساعت 4 شبه البته خوشبختانه فردا تعطیل بود ولی من یکی خستم بود اما از چهره دخترا معلوم بود میخان مثل خوناشاما کل شبو بیدار بمونن
یونا و لیسا نشسته بودن و کیدرامای عاشقانه میدیدن و بخاطر سینگل به گور بودنشون عر میزدن
هعی وایییی اکیپ ما که ایکپ تیمارستانی کامل بود
یورا : من میخابم
هانا : باشه بچه
جسی : شب بخیر
یورا : شب بخیر
۱.۴k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.