پارت 7
پارت 7
ویو ا/ت
رسیدم کافه ماشینمو پارک کردم و پیاده شدم وارد کافه که شدم دیدم تهیونگ اونجا نشسته من رفتم پیشش و نشستم
_ سلام
× سلام خوبی
_اره خوبم تو خوبی
× تو رو دیدم خوب شدم
_ چرا باید منو ببینی خوب شی
× چون دوست دارم
_ چه شوخی با حالی
× من شوخی نکردم
_ اها ، چی ؟ ( تعجب)
× چیه جا خوردی
_ نمیدونم
× چیزی میخوری
_ یه چیز کیک
× اوکی میرم سوارش بدم
ویو تهیونگ
رفتم دو تا چیز کیک سفارش دادم و رفتم نشستم
_ خوب کارم داشتی گفتی قرار بزاریم
× نگاه ا/ت
من هنوز دوست دارم حتی وقتی با هم کات کردیم حالم خیلی بد بود نمیتونستم فراموشت کنم
فراموش نمیشدی از تو ذهنم
میدونم برات سخته که بخوای قبلاً رو فراموش کنی ولی بدون من هنوز دوست دارم
😳😳_
_ ولی وقتی از هم جدا شدیم تو بهم گفتی ازم بدت میاد
گفتی دیگه نمیخوای ببینی تهیونگ من اصلاً میتونم دوباره گذشته رو مرور کنم منم به اندازه تو سختی کشیدم
× میدونم میدونم هر دومون به اندازه مقصر بودیم
ولی ازت میخوام گذشته رو فراموش کنی و به الان فکر کنی
_ میشه فکر کنم بعد جواب بدم
× اره حتما
ویو ا/ت
سفارش رو آوردن و خوردیمو من خدافظی کردم و سوار ماشین شدم و رفتم خونه و همه چیز رو برای مامانم تعریف کردم
مامانم چیز خاصی نگفت و فقط گفت تصمیم خودته
و رفتم خوابیدم
ویو تهیونگ
حرکت کردم سمت خونه و استراحت کردم
و فکر میکردم که اگه ا/ت قبول نکنه چی
که با همین فکر خوابم برد.................
ویو ا/ت
رسیدم کافه ماشینمو پارک کردم و پیاده شدم وارد کافه که شدم دیدم تهیونگ اونجا نشسته من رفتم پیشش و نشستم
_ سلام
× سلام خوبی
_اره خوبم تو خوبی
× تو رو دیدم خوب شدم
_ چرا باید منو ببینی خوب شی
× چون دوست دارم
_ چه شوخی با حالی
× من شوخی نکردم
_ اها ، چی ؟ ( تعجب)
× چیه جا خوردی
_ نمیدونم
× چیزی میخوری
_ یه چیز کیک
× اوکی میرم سوارش بدم
ویو تهیونگ
رفتم دو تا چیز کیک سفارش دادم و رفتم نشستم
_ خوب کارم داشتی گفتی قرار بزاریم
× نگاه ا/ت
من هنوز دوست دارم حتی وقتی با هم کات کردیم حالم خیلی بد بود نمیتونستم فراموشت کنم
فراموش نمیشدی از تو ذهنم
میدونم برات سخته که بخوای قبلاً رو فراموش کنی ولی بدون من هنوز دوست دارم
😳😳_
_ ولی وقتی از هم جدا شدیم تو بهم گفتی ازم بدت میاد
گفتی دیگه نمیخوای ببینی تهیونگ من اصلاً میتونم دوباره گذشته رو مرور کنم منم به اندازه تو سختی کشیدم
× میدونم میدونم هر دومون به اندازه مقصر بودیم
ولی ازت میخوام گذشته رو فراموش کنی و به الان فکر کنی
_ میشه فکر کنم بعد جواب بدم
× اره حتما
ویو ا/ت
سفارش رو آوردن و خوردیمو من خدافظی کردم و سوار ماشین شدم و رفتم خونه و همه چیز رو برای مامانم تعریف کردم
مامانم چیز خاصی نگفت و فقط گفت تصمیم خودته
و رفتم خوابیدم
ویو تهیونگ
حرکت کردم سمت خونه و استراحت کردم
و فکر میکردم که اگه ا/ت قبول نکنه چی
که با همین فکر خوابم برد.................
۱۳.۹k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.