part13(شرط: ۲٠ کامنت، ۲٠ لایک)
از چهرش نگرانی موج میزد ولی نمی تونستم بفهمم چرا انقد نگرانمه؟!
.............................................
سونلی: تهیونگ و کی را خیلی زود آماده شدن و تهیونگ، کی را رو برد دکتر امیدوارم زود خوب بشه و براش مشکلی پیش نیاد
+خب الان باید برم...!!! 😧
میخواستم برم بخوابم که یهو چشمم خورد به میز صبحانه که یادم افتاد به کی را قول دادم صبحانه رو آماده کنم
+من که آشپزی بلد نیستم😰 دختره احمق واسه چی الکی گفتی صبحانه درست میکنی الان چیکار کنم😩😓 بهتره بجای حرف زدن یکاری بکنم ،، شروع کردم به خورد کردن بقیه توت فرنگیا ، میخواستم برم چند تا تخم مرغ بردارم تا نیمرو درست کنم که جونگ کوک و جی هوپ اومدن
+سلام صبحتون بخیر
رفتم و لپ جی هوپ رو یه بوس کوچیک کردم و لپ جونگ کوک رو کشیدم
+صبحت بخیر خرگوش خواب آلو
ویو جونگ کوک:کمی به جیهوپ حسودیم شد سون لی اونو بوس کرد ولی لپ منو کشید ناخواسته آهی کشیدم🙁به صورتش خیره شدم کمی نگران بود فهمیدم ی اتفاقی افتاده.
-چیزی شده خانوم کوچولو
+عههه چیزه اره🙁😅(کل بحث رو تعریف کرد)....
-امید وارم حال کی را خوب باشه
+حالا چجوری صبحانه درست کنم؟ 😕
-من که بیدار شدم کمکت میکنم
جیهوپم که داشت به بحثا گوش میداد وقتی فهمید قراره صبحانه درست کنیم گفت:
جی هوپ: من میرم پسرارو بیدار کنم و زنگ میزنم به تهیونگ(پیچوند رف)
+خبب کوکی تو که بیدار شدی پس دست خودتو میبوسه. بای من میرم.!
جونگ کوک:برای اینکه وقت بیشتری باهاش بگذرونم دستشو گرفتم و کشوندم سمت خودم.
-کجا کجا قراره با هم درستش کنیم
+خببب عههه باشه
-خب شروع کنیم
+اوکی
جونگ کوک :سون لی اوکی رو داد ولی نشست رو اُپن و فقط دستور داد منم مثل نوچه ها ازش اطاعت میکردم.
+آفرین کاکائو هم بریز رو پنکیکا😇
-چشم قربان اطاعت
سون لی:داشتم دستور میدادم و جونگ کوکم فقط اطاعت میکرد. کیف میکردم خدایی😌😂یکی از توت فرنگی ها افتاد زمین جونگ کوک خم شد تا برداره از اپن پریدم رو کمرش.
-جانمم؟😳
+هوو هووو برو اسب من😜
-باشه
سون لی:جونگ کوک بلند شد و مثل اسب بهم سواری داد. خیلی حال داد خوشم اومد. باصدای ما همه اعضا بیدار شدن بجز شوگا. که اونم فقط کی را میتونه بیدار کنه قلقش دست اونه.
.............................................
سونلی: تهیونگ و کی را خیلی زود آماده شدن و تهیونگ، کی را رو برد دکتر امیدوارم زود خوب بشه و براش مشکلی پیش نیاد
+خب الان باید برم...!!! 😧
میخواستم برم بخوابم که یهو چشمم خورد به میز صبحانه که یادم افتاد به کی را قول دادم صبحانه رو آماده کنم
+من که آشپزی بلد نیستم😰 دختره احمق واسه چی الکی گفتی صبحانه درست میکنی الان چیکار کنم😩😓 بهتره بجای حرف زدن یکاری بکنم ،، شروع کردم به خورد کردن بقیه توت فرنگیا ، میخواستم برم چند تا تخم مرغ بردارم تا نیمرو درست کنم که جونگ کوک و جی هوپ اومدن
+سلام صبحتون بخیر
رفتم و لپ جی هوپ رو یه بوس کوچیک کردم و لپ جونگ کوک رو کشیدم
+صبحت بخیر خرگوش خواب آلو
ویو جونگ کوک:کمی به جیهوپ حسودیم شد سون لی اونو بوس کرد ولی لپ منو کشید ناخواسته آهی کشیدم🙁به صورتش خیره شدم کمی نگران بود فهمیدم ی اتفاقی افتاده.
-چیزی شده خانوم کوچولو
+عههه چیزه اره🙁😅(کل بحث رو تعریف کرد)....
-امید وارم حال کی را خوب باشه
+حالا چجوری صبحانه درست کنم؟ 😕
-من که بیدار شدم کمکت میکنم
جیهوپم که داشت به بحثا گوش میداد وقتی فهمید قراره صبحانه درست کنیم گفت:
جی هوپ: من میرم پسرارو بیدار کنم و زنگ میزنم به تهیونگ(پیچوند رف)
+خبب کوکی تو که بیدار شدی پس دست خودتو میبوسه. بای من میرم.!
جونگ کوک:برای اینکه وقت بیشتری باهاش بگذرونم دستشو گرفتم و کشوندم سمت خودم.
-کجا کجا قراره با هم درستش کنیم
+خببب عههه باشه
-خب شروع کنیم
+اوکی
جونگ کوک :سون لی اوکی رو داد ولی نشست رو اُپن و فقط دستور داد منم مثل نوچه ها ازش اطاعت میکردم.
+آفرین کاکائو هم بریز رو پنکیکا😇
-چشم قربان اطاعت
سون لی:داشتم دستور میدادم و جونگ کوکم فقط اطاعت میکرد. کیف میکردم خدایی😌😂یکی از توت فرنگی ها افتاد زمین جونگ کوک خم شد تا برداره از اپن پریدم رو کمرش.
-جانمم؟😳
+هوو هووو برو اسب من😜
-باشه
سون لی:جونگ کوک بلند شد و مثل اسب بهم سواری داد. خیلی حال داد خوشم اومد. باصدای ما همه اعضا بیدار شدن بجز شوگا. که اونم فقط کی را میتونه بیدار کنه قلقش دست اونه.
۱۲.۰k
۱۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.