اولین سفر تنهایی🧡🍂p ۴
ویو لیا💜✝
شب کوک بهم گفت که رل بزنیم منم مثل چی قبول کردم رفتم و دیدم جیمین تو اتاق من نشسته رو تخت و سرش رو گرفته پایین سریع رفتم بیرون و در رو بستم رفتم ببینم سومی کجاست در اون یکی اتاق رو زدم ولی کسی جواب نداد نزدیکای ۵ صبح بود هنوز کوک و جیمین از ساعت۱۲ صبح اینجا بودن نگران سومی شدم به جیمین گفتم و گفتش که الان بازش میکنم دو تا محکم به در زر به زد که دست گیره شکست و رفتیم تو اتاق باورم نمیشد اون دختر رگش رو زده بود تن سرد و بی جونش افتاده بود روی زمین
لیا:کوک بدو هر چی یخ داریم رو از فریزر بیار
کوک:باشه
بیا
جیمین:وای این دختر با خودش چیکار کرده
لیا:مگه بهش چی گفتی که این کار رو کرد
جیمین:همون چیزی که کوک بهت گفت
لیا:وایییییییییییی تو چیکار کردی
جیمین:مگه چی گفتم بی ادبی کردم مگه
لیا :حالا وقت این حرفا نیست بدو سومی رو براید استایل بغل کن بزارش تو ماشین من ببرمش بیمارستان
جیمین سومی رو براید استایل بغل کرد و برد تو ماشین لیا گزاشت و لیا بردش بیمارستان
لیا:پرستار ترو خدا بیمار وعضش وخیمه رگش رو بریده لطفا کمک کنید(با داد)
پرستار:ارامش خودتون رو حفظ کنید ما تمام تلاشمون رو میکنیم
ویو لیا 💜✝
باورم نمیشد اون دختر چرا با خودش این کار رو کرده نشستم پشت دری که سومی رو بردن تو و تا میتونستم گریه کردم که متوجه ی این شدم که یکی داره نوازشم میکنه دیدم کوک هست پریدم بغلش و دوباره زدم زیر گریه و اون نوازشم میکرد داشتم فکر میکردم کار کی میتونه باشه فهمیدم کار جیمینه همون لحظه جیمین اومد و من یه مشت به سینش زدم
لیا:بیشعور عوضی همش تقصیر تو هست که سومی اینجاست
جیمین فقط به لیا نگاه میکرد که لیا همین جوری داشت نفرینش میکرد و میزد به سینه ی جیمین
کوک:عزیزم اروم باش
لیا:کوک چجوری اروم باشه وقتی که کسی که خیلی برام عزیزه رو شاید از دست بدم
کوک:عزیزم اروم باش سومی قوی هست از پسش بر میاد
کوک لیا رو به اغوش گرم خودش کشید
ادامه دارد.....
اسکی ممنوع ❌
شب کوک بهم گفت که رل بزنیم منم مثل چی قبول کردم رفتم و دیدم جیمین تو اتاق من نشسته رو تخت و سرش رو گرفته پایین سریع رفتم بیرون و در رو بستم رفتم ببینم سومی کجاست در اون یکی اتاق رو زدم ولی کسی جواب نداد نزدیکای ۵ صبح بود هنوز کوک و جیمین از ساعت۱۲ صبح اینجا بودن نگران سومی شدم به جیمین گفتم و گفتش که الان بازش میکنم دو تا محکم به در زر به زد که دست گیره شکست و رفتیم تو اتاق باورم نمیشد اون دختر رگش رو زده بود تن سرد و بی جونش افتاده بود روی زمین
لیا:کوک بدو هر چی یخ داریم رو از فریزر بیار
کوک:باشه
بیا
جیمین:وای این دختر با خودش چیکار کرده
لیا:مگه بهش چی گفتی که این کار رو کرد
جیمین:همون چیزی که کوک بهت گفت
لیا:وایییییییییییی تو چیکار کردی
جیمین:مگه چی گفتم بی ادبی کردم مگه
لیا :حالا وقت این حرفا نیست بدو سومی رو براید استایل بغل کن بزارش تو ماشین من ببرمش بیمارستان
جیمین سومی رو براید استایل بغل کرد و برد تو ماشین لیا گزاشت و لیا بردش بیمارستان
لیا:پرستار ترو خدا بیمار وعضش وخیمه رگش رو بریده لطفا کمک کنید(با داد)
پرستار:ارامش خودتون رو حفظ کنید ما تمام تلاشمون رو میکنیم
ویو لیا 💜✝
باورم نمیشد اون دختر چرا با خودش این کار رو کرده نشستم پشت دری که سومی رو بردن تو و تا میتونستم گریه کردم که متوجه ی این شدم که یکی داره نوازشم میکنه دیدم کوک هست پریدم بغلش و دوباره زدم زیر گریه و اون نوازشم میکرد داشتم فکر میکردم کار کی میتونه باشه فهمیدم کار جیمینه همون لحظه جیمین اومد و من یه مشت به سینش زدم
لیا:بیشعور عوضی همش تقصیر تو هست که سومی اینجاست
جیمین فقط به لیا نگاه میکرد که لیا همین جوری داشت نفرینش میکرد و میزد به سینه ی جیمین
کوک:عزیزم اروم باش
لیا:کوک چجوری اروم باشه وقتی که کسی که خیلی برام عزیزه رو شاید از دست بدم
کوک:عزیزم اروم باش سومی قوی هست از پسش بر میاد
کوک لیا رو به اغوش گرم خودش کشید
ادامه دارد.....
اسکی ممنوع ❌
۷.۹k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.