part 156
#part_156
#فرار
خودش باشه زمزمه کرد
- حدس میزدم
با تعجب نگاهش کردم
- چه حدسی ؟؟
دیانا به خودش اومد و لبخند مهربونی زد
- کتی جون خیلی زن باهوشیه مثل ارسلان حدس میزدم صیغه رو باور نکنه واسه همینم سر میز خیلی تعجب نکردم
یکم نگام کرد یهو گرفته شد
- پس واسه همینم حالت صبح بد شد ؟
سرمو به معنی اره تکون دادم
- اره خیلی ترسیدم دیانا گیج شده بودم همش با خودم میگفتم اگه یه درصد فهمیده باشه دستمو گرفت و خندید
- چرا ترس؟؟ کتی جون عاشق توعه همیشه هم به من میگه نیکا فرشته ایه که خدا واسه ارسلان فرستاد
با تعجب نگاش کردم که مصمم ادامه داد.
-قبل از اینکه تو بیای خیلی نگران ارسلان بود و منو مجبور میکرد هر روز از ارسلان براش خبر بگیرم دغدغش این بود که ارسلان تنهاست مطمئنم اگه یه روزیم چیزی بفهمه تنها کسیو که کلی سرزنش میکنه ارسلانه اونم فقط بخاطر اینکه تورو اذیت کرده
یکم ته دلم گرم شد و منم ناخوداگاه لبخند محو زدم یهو دیانا با حرص گفت
- راستی تو رو چه حساب اینقدر واسه یه مهمونی ناز میکنی ؟؟؟
پوزخندی زدم
- حال داریا دیانا اینقدر بدبختیام زیاده که مهمونی و نازنین توش گمه شما برید
محکم زد رو پام که جیغم بلند شد
- چته روانی ؟؟باز خر گازت گرفت ؟؟
با عصبانیت گفت
- چقدر تو خری میخوای بزاری کل شب نازنین واسه ارسلان ناز وعشوه بیاد کتی جونم حرص بخوره ؟؟؟
ته دلم یه حس بدی به وجود اومد واقعا نازنین همچین دختریه که واسه پسری که میدونه نامزد داره عشوه بیاد غلط کرده اصلا ولی بازم منطقم و غرورم دلمو خفه کردن و معمولی ولی باشک گفتم
- چرا حرص بخوره ؟ مگه نازنین چی کم داره ؟؟
عین میرغضب نگام کرد که خندم گرفت جیغ زد :
- آخه من از دست تو سر به کدوم بیابون بزارم کتی جون چرا حرص میخوره یعنی واقعا نمیدونی حقم داری ندونی تو هنوز نازنینو نشناختی همه کاراش با سیاست پیش میره اونوقت تو میخوای هم ارسلانو که اینهمه حرصت داد بزاری به حال خودش هم نازنینو واقعا خری اونم یه خر به تمام معنا
#فرار
خودش باشه زمزمه کرد
- حدس میزدم
با تعجب نگاهش کردم
- چه حدسی ؟؟
دیانا به خودش اومد و لبخند مهربونی زد
- کتی جون خیلی زن باهوشیه مثل ارسلان حدس میزدم صیغه رو باور نکنه واسه همینم سر میز خیلی تعجب نکردم
یکم نگام کرد یهو گرفته شد
- پس واسه همینم حالت صبح بد شد ؟
سرمو به معنی اره تکون دادم
- اره خیلی ترسیدم دیانا گیج شده بودم همش با خودم میگفتم اگه یه درصد فهمیده باشه دستمو گرفت و خندید
- چرا ترس؟؟ کتی جون عاشق توعه همیشه هم به من میگه نیکا فرشته ایه که خدا واسه ارسلان فرستاد
با تعجب نگاش کردم که مصمم ادامه داد.
-قبل از اینکه تو بیای خیلی نگران ارسلان بود و منو مجبور میکرد هر روز از ارسلان براش خبر بگیرم دغدغش این بود که ارسلان تنهاست مطمئنم اگه یه روزیم چیزی بفهمه تنها کسیو که کلی سرزنش میکنه ارسلانه اونم فقط بخاطر اینکه تورو اذیت کرده
یکم ته دلم گرم شد و منم ناخوداگاه لبخند محو زدم یهو دیانا با حرص گفت
- راستی تو رو چه حساب اینقدر واسه یه مهمونی ناز میکنی ؟؟؟
پوزخندی زدم
- حال داریا دیانا اینقدر بدبختیام زیاده که مهمونی و نازنین توش گمه شما برید
محکم زد رو پام که جیغم بلند شد
- چته روانی ؟؟باز خر گازت گرفت ؟؟
با عصبانیت گفت
- چقدر تو خری میخوای بزاری کل شب نازنین واسه ارسلان ناز وعشوه بیاد کتی جونم حرص بخوره ؟؟؟
ته دلم یه حس بدی به وجود اومد واقعا نازنین همچین دختریه که واسه پسری که میدونه نامزد داره عشوه بیاد غلط کرده اصلا ولی بازم منطقم و غرورم دلمو خفه کردن و معمولی ولی باشک گفتم
- چرا حرص بخوره ؟ مگه نازنین چی کم داره ؟؟
عین میرغضب نگام کرد که خندم گرفت جیغ زد :
- آخه من از دست تو سر به کدوم بیابون بزارم کتی جون چرا حرص میخوره یعنی واقعا نمیدونی حقم داری ندونی تو هنوز نازنینو نشناختی همه کاراش با سیاست پیش میره اونوقت تو میخوای هم ارسلانو که اینهمه حرصت داد بزاری به حال خودش هم نازنینو واقعا خری اونم یه خر به تمام معنا
۲.۷k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.