part: 11
"𝐦𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲"
▪ویو انالی▪
یا خدا یعنی چی؟؟
پس باهمن؟؟
وللی پرا تهیونگ انقدر بد حرف میزنه با الیا؟؟
یا نکنه الیا براش عشوه میاد و این کاراراو میکنه...
خلاصه کلی فکرای عجیب و چرت و پرت تو ذهنم امد
و جلوی در خوشکم زده بود
فک کنم کارشون تموم شد که الیا از روش بلند شد
الیا: عزیزم؟؟
اییشهه به تهیونگههه؟؟؟ ایییییی
تهیونگ محلش نداد و پتورو کشید رو خودش و فک نکنم برای الیا جا مونده باشه
متوجه شدم الیا میخواد از اتاق خارج شه
برا همین سری کنار در که جا داشت یه گوشه قایم شدم
الیا با حرص و غور غور کنان و با پوشیدن یه لباس خواب خیلی داغون که نمیپوشید سنگین تر بود خارج شو
و رفت داخل یکی دیگه از اتاقا
از اونحایی که قایم شده بودم امدم بیرون و خواستم برگردم بای برم تا کسی ندیدتم
وسط راه رو رسیدم که دست کسی رو شونه هام نشست
از ترسس نفسمو حبس کرده بودم و چشامو بسته بود
فک کنم اون عطرو بشناسم
ته: ببینم راه گم کردی؟
الفاتحَه
تکون نخوردم
وای چه غلطی کردم
یه دفعه چرخوندم طرف خودش
چشامو باز کردم
خدارو شکر لباس تنش کرده بود
سروشو به طرفم خم کرد
ته: ببینم نکنه هر شب میای جلوی در؟؟
چی هر شب؟؟ یعنی هر شب باهم..
ته: فضولی کاره خوبی نیس بچه جوون مگه ننه بابات بهت یاد ندادن؟
قیافش ک کم عصبی شد
ته: تو کلا زبون نداری هاااا؟؟؟
یکم بلند گفت ای عوضییی
ته: این وقت شب اینحا چه غلطی میکردی؟؟؟
ته: با تووو اممممم
عصبانیتش با یه پوزخند عوض شد
ته: میخوای بقیه امشبو تو باهدم تجربه کنی؟
وای نه نه
دو سه قدم رفتم عقب و با این کارم ریدم
ته: نه انگار واجبه تستت کنم
دستمو گرفت و برد داخل اتاق
رفت طرف تختش ولی من به در چسبیده بودم
ته: ببینم تو با اون همه شکnجه هیچی نگفتی عین خیالت نبود ....الان از رابطه میترسی؟؟
چون نمیخواستم فک کنه میترسم سرمو به منفی نکون دادم
ته: خیلیم عاللللللییی ....پس بیا جلو
قیافش خیلی جدی و سرد بود
ولی لحناششش پر از پوزخند و نیش و کنایه
ته مگه کرییی؟؟..
▪ویو انالی▪
یا خدا یعنی چی؟؟
پس باهمن؟؟
وللی پرا تهیونگ انقدر بد حرف میزنه با الیا؟؟
یا نکنه الیا براش عشوه میاد و این کاراراو میکنه...
خلاصه کلی فکرای عجیب و چرت و پرت تو ذهنم امد
و جلوی در خوشکم زده بود
فک کنم کارشون تموم شد که الیا از روش بلند شد
الیا: عزیزم؟؟
اییشهه به تهیونگههه؟؟؟ ایییییی
تهیونگ محلش نداد و پتورو کشید رو خودش و فک نکنم برای الیا جا مونده باشه
متوجه شدم الیا میخواد از اتاق خارج شه
برا همین سری کنار در که جا داشت یه گوشه قایم شدم
الیا با حرص و غور غور کنان و با پوشیدن یه لباس خواب خیلی داغون که نمیپوشید سنگین تر بود خارج شو
و رفت داخل یکی دیگه از اتاقا
از اونحایی که قایم شده بودم امدم بیرون و خواستم برگردم بای برم تا کسی ندیدتم
وسط راه رو رسیدم که دست کسی رو شونه هام نشست
از ترسس نفسمو حبس کرده بودم و چشامو بسته بود
فک کنم اون عطرو بشناسم
ته: ببینم راه گم کردی؟
الفاتحَه
تکون نخوردم
وای چه غلطی کردم
یه دفعه چرخوندم طرف خودش
چشامو باز کردم
خدارو شکر لباس تنش کرده بود
سروشو به طرفم خم کرد
ته: ببینم نکنه هر شب میای جلوی در؟؟
چی هر شب؟؟ یعنی هر شب باهم..
ته: فضولی کاره خوبی نیس بچه جوون مگه ننه بابات بهت یاد ندادن؟
قیافش ک کم عصبی شد
ته: تو کلا زبون نداری هاااا؟؟؟
یکم بلند گفت ای عوضییی
ته: این وقت شب اینحا چه غلطی میکردی؟؟؟
ته: با تووو اممممم
عصبانیتش با یه پوزخند عوض شد
ته: میخوای بقیه امشبو تو باهدم تجربه کنی؟
وای نه نه
دو سه قدم رفتم عقب و با این کارم ریدم
ته: نه انگار واجبه تستت کنم
دستمو گرفت و برد داخل اتاق
رفت طرف تختش ولی من به در چسبیده بودم
ته: ببینم تو با اون همه شکnجه هیچی نگفتی عین خیالت نبود ....الان از رابطه میترسی؟؟
چون نمیخواستم فک کنه میترسم سرمو به منفی نکون دادم
ته: خیلیم عاللللللییی ....پس بیا جلو
قیافش خیلی جدی و سرد بود
ولی لحناششش پر از پوزخند و نیش و کنایه
ته مگه کرییی؟؟..
۱۰.۷k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.