ازدواج قرار دادی ۳۷
ات
یکدفعه صدای در رو شنیدم که با شتاب باز شد
راوی:
ات به دره ورودی نگاهی انداخت دید که جیمین اومده
ولی جیمین به سختی می تونست راه بره چون که مست بود
ات
جیمین رو دیدم وقتی مست بود یه جورایی ترسناک تر از همیشه بود،چون که می ترسیدم سلامی کردم و بعد تلویزیون رو خاموش کردم و رفتم توی آشپزخونه
برای خودم آب بردارم،داشتم آب می خوردم لیوانمو دوباره پر کردم و گذاشتم روی میز که یکدفعه احساس کردم کسی پشتمه برگشتم دیدم که جیمین پشتم وایساده ترسیدم،یدفعه جیمین...
راوی:
یدفعه جیمین ات رو چسبوند به دیوار
ات که هل شده بود با ترس گفت:
تو،تو،داری چی چیکار می کنی!؟
جیمین سرش رو به صورت ات نزدیک کرد و گفت:
قلبت تند میزنه درسته؟
ات
نفس های گرمه جیمین رو،رو صورتم حس می کردم
گرمم شده بود و به شدت قلبم تند می زد سری به عنوان نه تکون دادم و گفتم:
معلومه که حالت خوب نیس،حالا برو کنار می خوام برم بخوابم
#جیمین
#فیک
این داستان ادامه دارد...💜
یکدفعه صدای در رو شنیدم که با شتاب باز شد
راوی:
ات به دره ورودی نگاهی انداخت دید که جیمین اومده
ولی جیمین به سختی می تونست راه بره چون که مست بود
ات
جیمین رو دیدم وقتی مست بود یه جورایی ترسناک تر از همیشه بود،چون که می ترسیدم سلامی کردم و بعد تلویزیون رو خاموش کردم و رفتم توی آشپزخونه
برای خودم آب بردارم،داشتم آب می خوردم لیوانمو دوباره پر کردم و گذاشتم روی میز که یکدفعه احساس کردم کسی پشتمه برگشتم دیدم که جیمین پشتم وایساده ترسیدم،یدفعه جیمین...
راوی:
یدفعه جیمین ات رو چسبوند به دیوار
ات که هل شده بود با ترس گفت:
تو،تو،داری چی چیکار می کنی!؟
جیمین سرش رو به صورت ات نزدیک کرد و گفت:
قلبت تند میزنه درسته؟
ات
نفس های گرمه جیمین رو،رو صورتم حس می کردم
گرمم شده بود و به شدت قلبم تند می زد سری به عنوان نه تکون دادم و گفتم:
معلومه که حالت خوب نیس،حالا برو کنار می خوام برم بخوابم
#جیمین
#فیک
این داستان ادامه دارد...💜
۱۰.۷k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.