زندگی مخفی پارت ۷۱ بخش دوم
جیمین:تهیونگ بود
یعنی خود خودش بود
یونگی:کوک حرف بزن دیگه
جونگکوک:آره تهیونگ بود گفت که........
......۱ سال بعد......
تهیونگ :کوک کجاییییی
جونگکوک:ته وایسا
تهیونگ:داری چیکار میکنی
جونگکوک: و پایان....
تهیونگ:پایان چی؟؟
جونگکوک:رمانم
تهیونگ:داری رمان مینویسی آخه چطوری کی چرا نگفتی
جونگکوک:واقعیتش این فقط کار کن نبود از تمام اعضای گروه کمک گرفتم
حتی تو یادته نظریت رو راجب وقتی که رزی توی کما بود خواستم بنویسی
یا حس جیمین به یونگی
یا برعکس
همه اینارو نوشتم
رمانم راجب خودمونه
راجب بلک پینک و وایت دراگون و ایتزی و بیبی مانستر و آستری کیدز
تهیونگ:میدی بخونمش
جونگکوک:بزار منتشرش کنم بعد بعدشم خیلی طولانیه
هروقت منتشر شد برای همتون یه دونه میخرم قول
تهیونگ: مقدمه رو میخونی
جونگکوک:
«میدونی شاید همه فکر کنن که زندگی از قبل نوشته شده و تو حق دست کاری اونو نداری
هر انتخابی که میکنی تکرار شده ولی اینطور نیست
ما شاید بتونیم یه تغییرات کوچولو توش ایجاد کنیم
مثلا اگه من زندگیمو تغییر نمیدادم الان یه آیدل خلافکار بودم
ولی الان یه مامور مخفی نویسنده ام
اول از همه فکر نکنید این فیکشنی ساخته ذهن یه کیپاپره
این رمانی از تمام زندگی ماعه
در مورد اینکه شخصیت اصلی کیه
اونو خودمم نمیدونم
فقط میدونم که تمام اعضای وایت دراگون شخصیت های اصلی هستن
خب اول از همه میخوام از سه نفر تشکر کنم که کاملا زندگیمو تغییر دادن
اولیش
جنی کیم
ممنونم که تمام مدت برام مثل یه خواهر بزرگتر بودی
منو نامجون واقعا برای داشتنت خوش شانس بودیم
بعدی
پارک جیمین
ممنونم که بهم یاد دادی از هر اتفاق بد و سخت درس بگیرم و قوی تر ادامه بدم
و در آخر از
کیم تهیونگ
فردی که معنای واقعی عشق رو بهم یاد داد
و توی تمام سختی ها کنارم بود .....»
تهیونگ:از مقدمش که خوشگل به نظر میاد
خب کی منتشر میکنی
جونگکوک:اول باید به کمپانی بگم ببینم اجازه میده یا نه
اگه اجازه داد منتشر میکنم که حدود یه ماه طول میکشه
جیمین:ولی حتما باید برامون بخونیا
جنی:راست میگه
ولی جیمین میدونی به تو نمیخوره فقط ۲۱ سالت باشه
لعنتی چطوری اینقدر بچه ای
جونگکوک:نونا اذیتش نکن
جنی:چشم پرنس زیبا
تهیونگ:خانم جنی ببخشیدا ولی ایشون پرنس منههه
جونگکوک:نونا میشه من .....وایسا تهیونگ تو پرنس من بودیا
تهیونگ:امم....ببخشید
..............
ادامه دارد....
یعنی خود خودش بود
یونگی:کوک حرف بزن دیگه
جونگکوک:آره تهیونگ بود گفت که........
......۱ سال بعد......
تهیونگ :کوک کجاییییی
جونگکوک:ته وایسا
تهیونگ:داری چیکار میکنی
جونگکوک: و پایان....
تهیونگ:پایان چی؟؟
جونگکوک:رمانم
تهیونگ:داری رمان مینویسی آخه چطوری کی چرا نگفتی
جونگکوک:واقعیتش این فقط کار کن نبود از تمام اعضای گروه کمک گرفتم
حتی تو یادته نظریت رو راجب وقتی که رزی توی کما بود خواستم بنویسی
یا حس جیمین به یونگی
یا برعکس
همه اینارو نوشتم
رمانم راجب خودمونه
راجب بلک پینک و وایت دراگون و ایتزی و بیبی مانستر و آستری کیدز
تهیونگ:میدی بخونمش
جونگکوک:بزار منتشرش کنم بعد بعدشم خیلی طولانیه
هروقت منتشر شد برای همتون یه دونه میخرم قول
تهیونگ: مقدمه رو میخونی
جونگکوک:
«میدونی شاید همه فکر کنن که زندگی از قبل نوشته شده و تو حق دست کاری اونو نداری
هر انتخابی که میکنی تکرار شده ولی اینطور نیست
ما شاید بتونیم یه تغییرات کوچولو توش ایجاد کنیم
مثلا اگه من زندگیمو تغییر نمیدادم الان یه آیدل خلافکار بودم
ولی الان یه مامور مخفی نویسنده ام
اول از همه فکر نکنید این فیکشنی ساخته ذهن یه کیپاپره
این رمانی از تمام زندگی ماعه
در مورد اینکه شخصیت اصلی کیه
اونو خودمم نمیدونم
فقط میدونم که تمام اعضای وایت دراگون شخصیت های اصلی هستن
خب اول از همه میخوام از سه نفر تشکر کنم که کاملا زندگیمو تغییر دادن
اولیش
جنی کیم
ممنونم که تمام مدت برام مثل یه خواهر بزرگتر بودی
منو نامجون واقعا برای داشتنت خوش شانس بودیم
بعدی
پارک جیمین
ممنونم که بهم یاد دادی از هر اتفاق بد و سخت درس بگیرم و قوی تر ادامه بدم
و در آخر از
کیم تهیونگ
فردی که معنای واقعی عشق رو بهم یاد داد
و توی تمام سختی ها کنارم بود .....»
تهیونگ:از مقدمش که خوشگل به نظر میاد
خب کی منتشر میکنی
جونگکوک:اول باید به کمپانی بگم ببینم اجازه میده یا نه
اگه اجازه داد منتشر میکنم که حدود یه ماه طول میکشه
جیمین:ولی حتما باید برامون بخونیا
جنی:راست میگه
ولی جیمین میدونی به تو نمیخوره فقط ۲۱ سالت باشه
لعنتی چطوری اینقدر بچه ای
جونگکوک:نونا اذیتش نکن
جنی:چشم پرنس زیبا
تهیونگ:خانم جنی ببخشیدا ولی ایشون پرنس منههه
جونگکوک:نونا میشه من .....وایسا تهیونگ تو پرنس من بودیا
تهیونگ:امم....ببخشید
..............
ادامه دارد....
۳.۱k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.