دوپارتی از تهیونگ/درخواستی
۳ ساله که از ازدواج من و تهیونگ میگذره ولی هنوز بچه دار نشدیم..اون همیشه بهم میگفت که خودمون باید بچه رو درست کنیم ولی من هربار مخالفت میکردم و میگفتم که اگه یه مدت بگذره خودش به وجود میاد....امروز هم مثل همیشه صبحونه خوردیم و تهیونگ رفت شرکتش..رفتم داخل اتاق مشترکمون و داشتم همه جارو مرتب میکردم که یهو چشمم به لپتاپ تهیونگ افتاد که باز بود..منم از سر فوضولی رفتم سمتش و نگاش کردم..یه دفعه چیزی که سرچ کرده بود نظرمو جلب کرد..
"چطور یک سkس خوب داشته باشیم؟"
وات د فاکککک این دیگه چیه؟من که بهش گفتم این کارو نکنه..بهش گفتم بزاره زمان بگذره..پس چرا؟..یه دفعه قدم های یه نفر و بعد صدای بسته شدن در رو شنیدم!..سریع برگشتم و لbام با لbای تهیونگ برخورد کرد..سریع ازش جدا شدم..
(علامت ها ا.ت+ تهیونگ_)
+تهیونگ این چیه؟
_چطور یک سkس خوب داشته باشیم..
+تهیونگ من که بهت گفتم..
_ هیسسس بیب..فقط کافیه که همراهیم کنی..اونوقت دیگه نیازی به زمان نیست و ما صاحب یه بچه میشیم..
+ ولی..
_هیسسس..
یه دفعه دستشو روی شونه هام گذاشت و آروم سمت دکمه هام برد و یکی یکی بازشون کرد..
_بیب تو هم دکمه های منو باز کن..
نمیدونم چرا ولی آروم دستمو سمت دکمه هاش بردم و یکی بازشون کردم..
_آفرین گود گرل خودمی..
بلندم کرد و انداختم روی تخت..دستاشو روی شونه های لخtم گذاشت و آروم انگشتای داغشو روی شونم کشید و لbاشو روی لbام گذاشت....نمیدونم چه مرگم شده بود ولی باهاش همکاری میکردم..آروم سرمو پایین بردم و روی سیکس پکاش bوسه های ریزی میذاشتم..
تهیونگ: آهههه فaک...بیب تو این کارارو از کجا یاد گرفتی...
یه دفعه انداختم روی تخت و شروع کرد به مارک دار کردن کل بdنم..دستشو روی پوsیم گذاشت و آروم با شصتش مالش میداد (اهم اهم😶) نوک sینم رو بین لbاش گرفت و آروم mک میزد و سرعت دستشو بیشتر کرد..
+ اههههه دارم دیوونه میشمممم دdی زودتر شروع کن..
_باشه بیب(نیشخند)
آروم یکی از انگشتاشو واردم کرد...بعد چند مین دومین انگشت هم اضافه کرد و آروم شروع کرد به حرکت دادن انگشتاش.میخواست آمادم کنه و آروم آروم به حرکاتش سرعت میداد.آروم انگشتاشو ازم بیرون کشید..
_آماده ای بیب؟
سرمو به معنی تایید تکون دادم..آروم آروم dیکشو واردم کرد که حس کردم دارم پaره میشم..یهو ازم بیرون کشید
+آههه چیشد؟
_آهههه فaک چقد تنگی!حس کردم دارم له میشم
ویو تهیونگ
دوباره واردش کردم و بعد چند مین شروع کردم به ضربه زدن..
_اومممم..چقد داغی بیب..اوممم همینه! ( من میخوام برم اینجا 🕌 کسی میاد؟)
+آهههه دdی دارم میام
_چرا انقد زود!
یه دفعه ارضا شدم..اونم بعد چند مین ارضا شد و کامشو داخلم خالی کرد.و بعد از اون راند بعدی رو شروع کرد.از شدت خستگی خوابم برد و متوجه چیز دیگه ای نشدم..
ویو صبح...
"چطور یک سkس خوب داشته باشیم؟"
وات د فاکککک این دیگه چیه؟من که بهش گفتم این کارو نکنه..بهش گفتم بزاره زمان بگذره..پس چرا؟..یه دفعه قدم های یه نفر و بعد صدای بسته شدن در رو شنیدم!..سریع برگشتم و لbام با لbای تهیونگ برخورد کرد..سریع ازش جدا شدم..
(علامت ها ا.ت+ تهیونگ_)
+تهیونگ این چیه؟
_چطور یک سkس خوب داشته باشیم..
+تهیونگ من که بهت گفتم..
_ هیسسس بیب..فقط کافیه که همراهیم کنی..اونوقت دیگه نیازی به زمان نیست و ما صاحب یه بچه میشیم..
+ ولی..
_هیسسس..
یه دفعه دستشو روی شونه هام گذاشت و آروم سمت دکمه هام برد و یکی یکی بازشون کرد..
_بیب تو هم دکمه های منو باز کن..
نمیدونم چرا ولی آروم دستمو سمت دکمه هاش بردم و یکی بازشون کردم..
_آفرین گود گرل خودمی..
بلندم کرد و انداختم روی تخت..دستاشو روی شونه های لخtم گذاشت و آروم انگشتای داغشو روی شونم کشید و لbاشو روی لbام گذاشت....نمیدونم چه مرگم شده بود ولی باهاش همکاری میکردم..آروم سرمو پایین بردم و روی سیکس پکاش bوسه های ریزی میذاشتم..
تهیونگ: آهههه فaک...بیب تو این کارارو از کجا یاد گرفتی...
یه دفعه انداختم روی تخت و شروع کرد به مارک دار کردن کل بdنم..دستشو روی پوsیم گذاشت و آروم با شصتش مالش میداد (اهم اهم😶) نوک sینم رو بین لbاش گرفت و آروم mک میزد و سرعت دستشو بیشتر کرد..
+ اههههه دارم دیوونه میشمممم دdی زودتر شروع کن..
_باشه بیب(نیشخند)
آروم یکی از انگشتاشو واردم کرد...بعد چند مین دومین انگشت هم اضافه کرد و آروم شروع کرد به حرکت دادن انگشتاش.میخواست آمادم کنه و آروم آروم به حرکاتش سرعت میداد.آروم انگشتاشو ازم بیرون کشید..
_آماده ای بیب؟
سرمو به معنی تایید تکون دادم..آروم آروم dیکشو واردم کرد که حس کردم دارم پaره میشم..یهو ازم بیرون کشید
+آههه چیشد؟
_آهههه فaک چقد تنگی!حس کردم دارم له میشم
ویو تهیونگ
دوباره واردش کردم و بعد چند مین شروع کردم به ضربه زدن..
_اومممم..چقد داغی بیب..اوممم همینه! ( من میخوام برم اینجا 🕌 کسی میاد؟)
+آهههه دdی دارم میام
_چرا انقد زود!
یه دفعه ارضا شدم..اونم بعد چند مین ارضا شد و کامشو داخلم خالی کرد.و بعد از اون راند بعدی رو شروع کرد.از شدت خستگی خوابم برد و متوجه چیز دیگه ای نشدم..
ویو صبح...
۶۶۰
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.