سرنوشت نفرین شده...
پارت 10
S.y جناب لوئیس رو میگی؟ اون برادر ناتنی کوکه. خیلی برونگرا و مهربونه و خیلی شاد و پایه.ولی خب یه ساید دارک خیلییی ترسناک هم داره
-عااا بعد... چرا دو نفر تو قصر به این بزرگی ساکنن؟
خندید و گفت
S.y دو نفر؟ خنده داره. کل خانواده جئون اینجا زندگی میکنن ولی چند وقتی همشون رفتن سفر و جونگ کوک و لوئیس این چند روز رو اینجا میمونن و بعد اینکه خانواده جئون برگشتن میرن عمارت خودشون
-عمارت خودشون ؟ من فک میکردم اینجا مال اونه. راستی چرا همگی باهم رفتن سفر؟!
ظرفارو گذاشتیم تو سینک و مشغول شستنشون شدیم
S.y خب برای یه مسافرت ساده و آوردن هارین
-اون دیگه کیه
S.y یا اینقدر سوال نپرس اگه مارو در حال رد و بدل کردن اطلاعات بگیرن برا دوتامونم بد میشه هااا
-باشه
بعد اینکه کارا تموم شد نزدیکای ظهر از بقیه آدرس اتاق کوکو گرفتم و رفتم اونجا. با ترس و لرز در زدم
صدای خسته ای گفت
+بیا تو
دستگیره طلایی رو کشیدم و وارد شدم.
استرس داشتم و خجالت زده بودم. سرمو انداختم پایین و تعظیم کردم.
کوک کنار شومینه نشسته بود و داشت کتاب میخوند.
+کارت؟
-ق...قربان...یه سوال داشتم...میدونم پرسیدنش جایز...نیست ولی خب...باید بپرسم
+بگو
-قربان لطفاً آروم باشید... قربان من از خدتمکار ها شنیدم مه بعد اومدن خانواده و پدرتون شما میرید عمارت خودتون...خواستم بدونم...من چی میشم ؟
+اسکل تو هم با من میای دیگه
-میام؟
+آره تو هرچی هم باشی مال منی فک کردی دیشب چرا با اون پیر زن دعوا کردم سرت؟ بخاطر اینکه صاحبتم. فک نکن عاشق چش و ابروتم ، من کلا رو دارایی هام غیرت دارم. ارزششونم مهم نیست
نمیدونستم این تعریف یا تخریب و نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت
ادامه دارد...
لایک و کامنت یادتون نره و اگه از اکسپلور میاید حتما فالو کنید ♥️
S.y جناب لوئیس رو میگی؟ اون برادر ناتنی کوکه. خیلی برونگرا و مهربونه و خیلی شاد و پایه.ولی خب یه ساید دارک خیلییی ترسناک هم داره
-عااا بعد... چرا دو نفر تو قصر به این بزرگی ساکنن؟
خندید و گفت
S.y دو نفر؟ خنده داره. کل خانواده جئون اینجا زندگی میکنن ولی چند وقتی همشون رفتن سفر و جونگ کوک و لوئیس این چند روز رو اینجا میمونن و بعد اینکه خانواده جئون برگشتن میرن عمارت خودشون
-عمارت خودشون ؟ من فک میکردم اینجا مال اونه. راستی چرا همگی باهم رفتن سفر؟!
ظرفارو گذاشتیم تو سینک و مشغول شستنشون شدیم
S.y خب برای یه مسافرت ساده و آوردن هارین
-اون دیگه کیه
S.y یا اینقدر سوال نپرس اگه مارو در حال رد و بدل کردن اطلاعات بگیرن برا دوتامونم بد میشه هااا
-باشه
بعد اینکه کارا تموم شد نزدیکای ظهر از بقیه آدرس اتاق کوکو گرفتم و رفتم اونجا. با ترس و لرز در زدم
صدای خسته ای گفت
+بیا تو
دستگیره طلایی رو کشیدم و وارد شدم.
استرس داشتم و خجالت زده بودم. سرمو انداختم پایین و تعظیم کردم.
کوک کنار شومینه نشسته بود و داشت کتاب میخوند.
+کارت؟
-ق...قربان...یه سوال داشتم...میدونم پرسیدنش جایز...نیست ولی خب...باید بپرسم
+بگو
-قربان لطفاً آروم باشید... قربان من از خدتمکار ها شنیدم مه بعد اومدن خانواده و پدرتون شما میرید عمارت خودتون...خواستم بدونم...من چی میشم ؟
+اسکل تو هم با من میای دیگه
-میام؟
+آره تو هرچی هم باشی مال منی فک کردی دیشب چرا با اون پیر زن دعوا کردم سرت؟ بخاطر اینکه صاحبتم. فک نکن عاشق چش و ابروتم ، من کلا رو دارایی هام غیرت دارم. ارزششونم مهم نیست
نمیدونستم این تعریف یا تخریب و نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت
ادامه دارد...
لایک و کامنت یادتون نره و اگه از اکسپلور میاید حتما فالو کنید ♥️
۶.۵k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.