وقتی توانایی حرف زدن نداره
وقتی توانایی حرف زدن نداره
فلیکس یعنی دوست پسرت یه ایدله یا یا به بهتره بگم بود اون چند سال پیش در حین رانندگی تصادف میکنه و تو اون تصادف حس شنوایی ش رو از دست میده و بعد از اون از مجبور میشه از شغلی که عاشقش بود کناره گیری کنه و برگردید استرالیا . این چند سال تو فلیکس با هم یه کافه رو اداره میکردید و زندگی خوبی تو استرالیا برای خودتون داشتید
.
.
.
.
.
امروز هم مثل بقیه ی روز ها کافه رو بستید و با ماشین سمت خونه حرکت کردید چن روزی بود که شما با هم دعوا های متعددی داشتید که این باعث شد امشب هم توی ماشین دعواتون شدت بگیره اعصابت سر این بحثا خورد بود و حوصله ی بحث بیشتر نداشتی پس تصمیم گرفتی که به زبون اشاره به فلیکس بگی ماشین رو نگه داره و از ماشین پیاده شی تا بلکه این دعوا لعنتی تموم شه از ماشین پیاده شدی به سمت عابر پیاده حرکت کردی که دستت توسط کسی کشیده شد ….
فلیکس بود
خودش رو توی بغلت انداخت …تو هم به این بغل نیاز داشتی پس چیزی نگفتی .
چند دقیقه ای تو این حالت بودید تا اینکه فلیکس از تو بغلت در اومد و به زبون اشاره گفت : از پیشم نرو اگه بری دیگه نمیتونم صدات کنم …. من کسی رو جز تو ندارم . پس ..لطفا …هق …هق ..
با این کلمات فلیکس بغض ش گرفته و نتونست حرفش رو ادامه بده تو هم وقتی بغض فلیکس رو دیدی اشک تو چشمات جمع شدن سر اینکه چطوری تنها عشق زندگیت اینجوری شده
چطوری اون ایدلی که اون تو کره همه با اون صدای دیپش میمردن و زنده میشدن الان دیگه صدایی ازش در نمیومد
اون صدایی که برات هرشب توی بغلش آواز میخوند و آرامش و به تو هدیه میداد الان دیگه وجود نداشت
با فکر همه ی اینا دیگه طاقت نیاوردی و لباتو رو لبای گرم فلیکس گذاشتی بعد از چند دقیقه ازش جدا شدی و با زبون اشاره بهش گفتی: خیلی دوست دارم
فلیکس با این حرف تو لبخندی رو لباش اومد و گفت: تو باعث شدی هروقت ببینمت پروانه ها توی دلم پرواز کنم
فلیکس یعنی دوست پسرت یه ایدله یا یا به بهتره بگم بود اون چند سال پیش در حین رانندگی تصادف میکنه و تو اون تصادف حس شنوایی ش رو از دست میده و بعد از اون از مجبور میشه از شغلی که عاشقش بود کناره گیری کنه و برگردید استرالیا . این چند سال تو فلیکس با هم یه کافه رو اداره میکردید و زندگی خوبی تو استرالیا برای خودتون داشتید
.
.
.
.
.
امروز هم مثل بقیه ی روز ها کافه رو بستید و با ماشین سمت خونه حرکت کردید چن روزی بود که شما با هم دعوا های متعددی داشتید که این باعث شد امشب هم توی ماشین دعواتون شدت بگیره اعصابت سر این بحثا خورد بود و حوصله ی بحث بیشتر نداشتی پس تصمیم گرفتی که به زبون اشاره به فلیکس بگی ماشین رو نگه داره و از ماشین پیاده شی تا بلکه این دعوا لعنتی تموم شه از ماشین پیاده شدی به سمت عابر پیاده حرکت کردی که دستت توسط کسی کشیده شد ….
فلیکس بود
خودش رو توی بغلت انداخت …تو هم به این بغل نیاز داشتی پس چیزی نگفتی .
چند دقیقه ای تو این حالت بودید تا اینکه فلیکس از تو بغلت در اومد و به زبون اشاره گفت : از پیشم نرو اگه بری دیگه نمیتونم صدات کنم …. من کسی رو جز تو ندارم . پس ..لطفا …هق …هق ..
با این کلمات فلیکس بغض ش گرفته و نتونست حرفش رو ادامه بده تو هم وقتی بغض فلیکس رو دیدی اشک تو چشمات جمع شدن سر اینکه چطوری تنها عشق زندگیت اینجوری شده
چطوری اون ایدلی که اون تو کره همه با اون صدای دیپش میمردن و زنده میشدن الان دیگه صدایی ازش در نمیومد
اون صدایی که برات هرشب توی بغلش آواز میخوند و آرامش و به تو هدیه میداد الان دیگه وجود نداشت
با فکر همه ی اینا دیگه طاقت نیاوردی و لباتو رو لبای گرم فلیکس گذاشتی بعد از چند دقیقه ازش جدا شدی و با زبون اشاره بهش گفتی: خیلی دوست دارم
فلیکس با این حرف تو لبخندی رو لباش اومد و گفت: تو باعث شدی هروقت ببینمت پروانه ها توی دلم پرواز کنم
۱۱.۷k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.