فیک کوک ( سرنوشت من) ادامه پارت ۱۲
از زبان ا/ت
به نگهبانا اشاره کرد بیان سمتم و بگیرنم خودش هم با قدم های محکم بهم نزدیک میشد سرم پایین بود..ترس تو دلم زیاد بود اما دلم نمیخواست کسی متوجهش بشه
چونم رو محکم گرفت و با دستش آورد بالا پوزخند زد و گفت : به حسابت میرسم...خانم پارک
صورتم رو از دستش کشیدم و گفتم : ازت متنفرم جئون جونگ کوک
گفت : بالاخره که چی وقتی قراره زنم بشی..البته بهتره بگم اسیرم تا..زنم
همینطوری نگاش میکردم
بالاخره برگشتیم به عمارت اما نرفتیم تو جونگ کوک روبه نگهبانا گفت : ببرینش اونجا..
بعد بهم نگاه کرد و گفت : منم میام..
کجا..داشتن کجا میبردنم داد زدم و گفتم : کجا میبرینم ولم کنید... آهای با شمام..ولم کنید
بردنم پشته عمارت یه خونه کوچولو با بهتره بگم انباری بود..
میخواد چیکارم کنه...بردنم تو خالی بود..اما زمینش سفت و سخت بود.. آروم خندیدم و گفتم : میخواد بگه اینجا با موشا تنهات میزارم
با دیدنش خندم محو شد... نگهبانا ولم کردن افتادم روی زمین برگشتم و بهشون نگاه کردم و دوباره برگشتم سمته جونگ کوک
به نگهبانا اشاره کرد بیان سمتم و بگیرنم خودش هم با قدم های محکم بهم نزدیک میشد سرم پایین بود..ترس تو دلم زیاد بود اما دلم نمیخواست کسی متوجهش بشه
چونم رو محکم گرفت و با دستش آورد بالا پوزخند زد و گفت : به حسابت میرسم...خانم پارک
صورتم رو از دستش کشیدم و گفتم : ازت متنفرم جئون جونگ کوک
گفت : بالاخره که چی وقتی قراره زنم بشی..البته بهتره بگم اسیرم تا..زنم
همینطوری نگاش میکردم
بالاخره برگشتیم به عمارت اما نرفتیم تو جونگ کوک روبه نگهبانا گفت : ببرینش اونجا..
بعد بهم نگاه کرد و گفت : منم میام..
کجا..داشتن کجا میبردنم داد زدم و گفتم : کجا میبرینم ولم کنید... آهای با شمام..ولم کنید
بردنم پشته عمارت یه خونه کوچولو با بهتره بگم انباری بود..
میخواد چیکارم کنه...بردنم تو خالی بود..اما زمینش سفت و سخت بود.. آروم خندیدم و گفتم : میخواد بگه اینجا با موشا تنهات میزارم
با دیدنش خندم محو شد... نگهبانا ولم کردن افتادم روی زمین برگشتم و بهشون نگاه کردم و دوباره برگشتم سمته جونگ کوک
۱۰۵.۴k
۳۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.