تک پارتی جین
ات ویو ---
یکسالی میشد که با جین ازدواج کرده بودم
امروز به مهمونی جونگ کوک دعوت بودیم به مناسبت نامزدیش
جلوی اینه وایساده بودم یه لباس مجلسی ابی با تور دورش پوشیده بودم (عکسشو میزارم)و جلوی اینه یک ارایش ملایم میکردم که دستی دورم حلقه شد لبخندی زدم جین : عزیزم برا کی انقد خوشگل کردی ات : برا شوهرم جذابم جین : خیلی خوب دیگه بیا بریم ولی قبلش با یه حالت مظلوم * دستشو سمت لبش برد و اشاره کرد * یه بوس بهم نمیدی ات: چرا *بوسیدن* خوب بیا بریم
مهمونی --
وقتی رسیدیم جین امد نزدیکم و گفت : اگه ببینم نزدیک یه پسر شدی امشبو برات جهنم میکنم و رفت سمت کوک و بهش تبریک گفت
یکمی که گذشت بعضی دخترا نزدیک جین میشدن و باهاش لاس میزدن منم حرصم گرفته بود نمیتونستمم چیزی بگم
روی یه صندلی نشسته بودم و حوصلم سر رفته بود تا اینکه یک پسر اومد و بهم پیشنهاد رقص داد
؛ لیدی ات: بله؛ افتخار میدین ات : اومم....اره
لجم گرفته بود پس برای دراورد حرص جین باهاش رقصیدم در طول رقص میدیدم که جین عصبانی شده ولی به روی خودم نیاوردم رقص که تموم شد رفتم پیش جین
جین ویو --
چند ت چند تا دختر اومده بودن پیشم و هی سعی میکردن باهام لاس بزنن
که یهو دیدم یه پسره ای امد و به ات
اومد و بهت پیشنهاد رقص داد اونم قبول کرد عصبانی شدم وقتی که رقص تموم شد و عصبانی از دست تو گرفتم و بهش گفتم بهت گفتم که نباید با به کسی نزدیک بشی و بعدم رفتم از خداحافظی کردم و سوار ماشین شدیم
ات ویو ---
جین با عصبانیت دستمو گرفت سوار ماشینم کرد
در طول راه همش دستش روی پاهام بود و گهگاهی زیر لب چیزی میگفت و دستشو عصبانیت روی فرمون میکوفت
بلاخره رسیدیم خونه با عصبانیت بهم نگاه کرد و گفت : تا بیشتر از این عصبانی شدم سریع پیاده شو
در خونه باز کرد و گفت خوب داشتی با اون پسره چیکار میکردی؟ * با نیشخند *
«و به این ترتیب بود که ات فردا دیگه بخاطر عصبانی کردن جین نمیتونست راه بره »
#جمهوری- اسلامی - ایران
یکسالی میشد که با جین ازدواج کرده بودم
امروز به مهمونی جونگ کوک دعوت بودیم به مناسبت نامزدیش
جلوی اینه وایساده بودم یه لباس مجلسی ابی با تور دورش پوشیده بودم (عکسشو میزارم)و جلوی اینه یک ارایش ملایم میکردم که دستی دورم حلقه شد لبخندی زدم جین : عزیزم برا کی انقد خوشگل کردی ات : برا شوهرم جذابم جین : خیلی خوب دیگه بیا بریم ولی قبلش با یه حالت مظلوم * دستشو سمت لبش برد و اشاره کرد * یه بوس بهم نمیدی ات: چرا *بوسیدن* خوب بیا بریم
مهمونی --
وقتی رسیدیم جین امد نزدیکم و گفت : اگه ببینم نزدیک یه پسر شدی امشبو برات جهنم میکنم و رفت سمت کوک و بهش تبریک گفت
یکمی که گذشت بعضی دخترا نزدیک جین میشدن و باهاش لاس میزدن منم حرصم گرفته بود نمیتونستمم چیزی بگم
روی یه صندلی نشسته بودم و حوصلم سر رفته بود تا اینکه یک پسر اومد و بهم پیشنهاد رقص داد
؛ لیدی ات: بله؛ افتخار میدین ات : اومم....اره
لجم گرفته بود پس برای دراورد حرص جین باهاش رقصیدم در طول رقص میدیدم که جین عصبانی شده ولی به روی خودم نیاوردم رقص که تموم شد رفتم پیش جین
جین ویو --
چند ت چند تا دختر اومده بودن پیشم و هی سعی میکردن باهام لاس بزنن
که یهو دیدم یه پسره ای امد و به ات
اومد و بهت پیشنهاد رقص داد اونم قبول کرد عصبانی شدم وقتی که رقص تموم شد و عصبانی از دست تو گرفتم و بهش گفتم بهت گفتم که نباید با به کسی نزدیک بشی و بعدم رفتم از خداحافظی کردم و سوار ماشین شدیم
ات ویو ---
جین با عصبانیت دستمو گرفت سوار ماشینم کرد
در طول راه همش دستش روی پاهام بود و گهگاهی زیر لب چیزی میگفت و دستشو عصبانیت روی فرمون میکوفت
بلاخره رسیدیم خونه با عصبانیت بهم نگاه کرد و گفت : تا بیشتر از این عصبانی شدم سریع پیاده شو
در خونه باز کرد و گفت خوب داشتی با اون پسره چیکار میکردی؟ * با نیشخند *
«و به این ترتیب بود که ات فردا دیگه بخاطر عصبانی کردن جین نمیتونست راه بره »
#جمهوری- اسلامی - ایران
۱.۹k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.