White Rose 🤍 ³⁶
بعد از سینما هممون مهمون تهیونگ شدیم و رفتیم سوجو بخوریم بعد از نوشیدن حدود دو سه تا بطری سوجو هیچکدوممون حالت عادی نداشتیم و یکم گیج و منگ میزدیم
جونگکوک: تهیونگ تهیونگ ... یکی از رازای بزرگ زندگیتو بگو
تهیونگ خندید: من از داهیون خوشم میاد
بلند زدم زیر خنده: منم از جونگکوک خوشم میاددد
تهیونگ سرشو تکون داد: آررره میدونممم جونگکوکم از تو خوشش میاد اینو کل شرکت میدونن ولی خودش فکر میکنه هیچکی نمیدونه ( خودش و جونگکوک خندیدن)
داهیون عادت بد مستی داشت واسه همین خوابش برده بود و محل سگ به هیچکی نمیزاشت
تهیونگ بلند شد: خب دیگه بسه دیگه بلند شین بریم پی زندگیامون
زدم پشت داهیون: پاشووو پاشو برو خونتون
تهیونگ زیر بغل داهیون رو گرفت و بلندش کرد: من میرسونمش خونه
جونگکوک: داداش تو ماشین نیاوردی هممون با راننده اومدیم
(هموون به جز داهیون از خنده ترکیدیم)
بلند شدم لباسمو تکوندم: خب بریمم دیگه نمیتونم بخورم
جونگکوکم شات آخر سوجو رو خورد و بلند شد بهم نگاه کرد: خوبی ؟
سرمو تکون دادم و دستشو گرفتم: آره خوبم هنوز میتونم راه برم (سرمو گذاشتم رو شونش و هممون سوار ماشین شدیم)
راننده ما رو رسوند و بعدش رفت که تهیونگ و داهیون رو برسونه
داشتم با قدمای آروم میرفتم سمت اتاقم که دستی دور کمرم حلقه شد، جونگکوک بود
جونگکوک: کجا میری ؟
ات: اتاقم
جونگکوک از این به بعد اینجا اتاق توعه (و منو کشوند تو اتاق خودش) ...
جونگکوک: تهیونگ تهیونگ ... یکی از رازای بزرگ زندگیتو بگو
تهیونگ خندید: من از داهیون خوشم میاد
بلند زدم زیر خنده: منم از جونگکوک خوشم میاددد
تهیونگ سرشو تکون داد: آررره میدونممم جونگکوکم از تو خوشش میاد اینو کل شرکت میدونن ولی خودش فکر میکنه هیچکی نمیدونه ( خودش و جونگکوک خندیدن)
داهیون عادت بد مستی داشت واسه همین خوابش برده بود و محل سگ به هیچکی نمیزاشت
تهیونگ بلند شد: خب دیگه بسه دیگه بلند شین بریم پی زندگیامون
زدم پشت داهیون: پاشووو پاشو برو خونتون
تهیونگ زیر بغل داهیون رو گرفت و بلندش کرد: من میرسونمش خونه
جونگکوک: داداش تو ماشین نیاوردی هممون با راننده اومدیم
(هموون به جز داهیون از خنده ترکیدیم)
بلند شدم لباسمو تکوندم: خب بریمم دیگه نمیتونم بخورم
جونگکوکم شات آخر سوجو رو خورد و بلند شد بهم نگاه کرد: خوبی ؟
سرمو تکون دادم و دستشو گرفتم: آره خوبم هنوز میتونم راه برم (سرمو گذاشتم رو شونش و هممون سوار ماشین شدیم)
راننده ما رو رسوند و بعدش رفت که تهیونگ و داهیون رو برسونه
داشتم با قدمای آروم میرفتم سمت اتاقم که دستی دور کمرم حلقه شد، جونگکوک بود
جونگکوک: کجا میری ؟
ات: اتاقم
جونگکوک از این به بعد اینجا اتاق توعه (و منو کشوند تو اتاق خودش) ...
۲۲.۹k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.