پارت ۵🤘😃

لیان: خیالم راحت شد حالت خوبه
کوک: معشوقم حالش خوبه نگران نباش
لیان: ا/ت این الان چی گفتتت
ا/ت: بیا بریم داخل برات تعریف میکنم باشه
بادیگارد کوک: ارباب بار رسیده و همه منتظر و آقای بنگچان هستن
بنگچان: ما میریم فردا صبح میام لیان تا اون موقع پیش ا/ت باش
رفتن^_^
ا/ت دست لیان رو گرفت و دیدن به سمت اتاقش و داستان رو تعریف کرد
لیان: وای شت عجب سرگذشتی
ا/ت: فکرشو بکن الان چقدر من بیچارم
لیان:تو بیچاره هستی! پس بنگچان چی کلا یکی رو دوست داشت الان فهمیده خواهرش ناتنیش هست😀🤣
ا/ت: وای راست میگی🤣🤣
لیان:ولی خوبه تو الان دیگه یه ابر قدرت محسوب میشی
ا/ت: وای فکرشم خفنه ولی ترسناک هم هست
لیان: ولش کن اصلا بحث رو عوض کن
ا/ت: عه ساعت ۸ شده الان وقت شامه
یه بنده خدا: خانوما ساعت ۸ شده اگه شام میخورین بیان پایین
لیان:من که رژیم هستم نمیخورم
ا/ت: گمشووو حالا بعد یه سال پیش هم هستیم بیا بخورررر
لیان: باشع ولی فقط همین یه بار
ا/ت: بدو بریم
*میرن شام میخورن و بعد میان تا ساعت ۳ سریال نگاه میکنن*

فلش به ساعت ۷ صبح^_^
ساعت زنگ میخوره
لیان: ا/تتتتت ما که ساعت ۳ خوابیدیم چرا ساعت گذاشتیییی
ا/ت:من نذاشتممممم
لیان: میره لباس هاشو عوض میکنه و دست و صورتش رو میشوره
لیان: ا/ت بیدارشو دیگههههه
*کوک یهو وارد میشه*
کوک: ا/ت بیدار شو وقت ورزش صبحگاهی هست
لیان: شوخیت گرفته لعنتی‌های
کوک: جرعت داری دوباره تکرار کن_____

بقیه پارت بعد💅
باح باح غلط املایی؟ به کتفم🤙😔
شرایط ۴۰ کامنت& ۲۵ لایک