تکپارتی ` - نتیجه -
( درخواس꯭تی )
****
بدنش با شدت کوبیده شد به دیوار ، با لحنی پر از نفرت لب زد :
+ حالمو بهم میزنی !
مرد گردن دختر و رونشو لمس کرد و گفت :
_ اوه جدا ؟ از کسی که میخواستی براش پاهاتو باز کنی حالت بهم میخوره ؟
+ تنفرم یه حسه ، شاید پاکتر از عشق جونگکوکا !
مرد فشاری به رونهای دختر وارد کرد و سرشو نزدیک گردن اون کرد ، نفسهای گرمشو روی گردن دختر رها کرد و جواب داد :
_ بهم یاد بده دخترم ، چجوری تونستی ؟
دختر که با لمسهای مرد و مشروبی که نوشیده بود شهوت وجودش هرلحظه بیشتر میشد ، و بخاطر حرفهای پر از کنایه مرد عصبی بود ، مرد رو هُل داد و خواست بره که دوباره بدنش به دیوار کوبیده شد :
_ اروم بگیر انقدر عصبی نشو !
+ چطور توئه عوضی خطرناکی ؟
_ ولی تا با منی احساس خطر نکن ، ما باهمیم احساس خطری نکن !
دختر بغضش گرفته بود اما خب رائون کسی نبود که اجازه بده اشکهاش غرورشو خراب کنه !
مرد درحالی که دختر رو آروم به سمت تخت هدایت میکرد لب زد :
_ پرنسس زیر گلوت جای بوسه های منه نه بغض !
به آرومی روی تخت دراز کشیدن و مرد روی اون خیمه زد ، صورت دختر رو قاب گرفت و لبهاشو روی لبهای دختر قرار داد ، چند مک ئه آروم زد و گاز ریزی از لبهای دختر گرفت که دختر ناله کوتاهی کرد و مرد زبونه بی پرواشو وارد دهان دختر کرد ، تک تک نقاط رو مزه کرد و بعد با صدای پاپ مانندی از هم جدا شدن .
مرد دستاشو که صورت دختر رو قاب گرفته بودن از صورت دختر کنار زد و با صدای دورگه ای لب زد :
_ قاب گرفتن صورتت کار مورد علاقمه البته بین زانوهام پرنسس !
دختر با نفس نفس گفت :
+ هنوزم متنفرم ازت ، شبیه حس مرده به مرگ .
مرد پوزخندی زد و کمی پیراهن ساتن دختر رو پاره کرد و لبهاشو به گردن دختر رسوند ، با گازهای ریزی گردن دختر رو نقاشی کرد ، در آخر با گاز بزرگی هیکی پررنگی روی گردن دختر ایجاد کرد .
_ پس احساست چی ؟
دختر بعد از نفس گرفتن کوتاهی بدون ذره ای تردید جواب داد :
+ خفه شد .
جئون - هوم - ای گفت و دکمه های پیراهن خودش هم دونه به دونه باز کرد ، پیراهنشو گوشه ای انداخت و دوباره روی دختر خیمه زد ، با ملايمت عجیبی خواست پیراهن کمی پاره دختر رو از تنش خارج کنه که دختر هلش داد ، با چشمهایی متعجب خیره نگاهش کرد و دختر لب زد :
+ تو از اون اول یه ممنوعه بودی جئون !
جونگکوک پوزخندی زد و خواست جوابی به دختر بده ، اما با دیدن چاقویی که دختر از پیراهنش خارج کرد متعجب نگاهی بهش انداخت :
! بهت که گفته بودم ازت متنفرم ! مگه نه ؟ درکل چیزای بدون نتیجه حال بهم زنن . مثل عشق !
مرد لب زد :
_ پس مرگه من نتیجه نفرت مائه ؟
اما چاقو تو عضلات لخت مرد فرو رفت و فرصت نشد رائون جوابی بده !
+ نه ، تقصیر لبای سردِ خیانت کارت بود که طعم بوسه از یاد برده جئون جونگکوک !
****
نظر ؟ 🥱
****
بدنش با شدت کوبیده شد به دیوار ، با لحنی پر از نفرت لب زد :
+ حالمو بهم میزنی !
مرد گردن دختر و رونشو لمس کرد و گفت :
_ اوه جدا ؟ از کسی که میخواستی براش پاهاتو باز کنی حالت بهم میخوره ؟
+ تنفرم یه حسه ، شاید پاکتر از عشق جونگکوکا !
مرد فشاری به رونهای دختر وارد کرد و سرشو نزدیک گردن اون کرد ، نفسهای گرمشو روی گردن دختر رها کرد و جواب داد :
_ بهم یاد بده دخترم ، چجوری تونستی ؟
دختر که با لمسهای مرد و مشروبی که نوشیده بود شهوت وجودش هرلحظه بیشتر میشد ، و بخاطر حرفهای پر از کنایه مرد عصبی بود ، مرد رو هُل داد و خواست بره که دوباره بدنش به دیوار کوبیده شد :
_ اروم بگیر انقدر عصبی نشو !
+ چطور توئه عوضی خطرناکی ؟
_ ولی تا با منی احساس خطر نکن ، ما باهمیم احساس خطری نکن !
دختر بغضش گرفته بود اما خب رائون کسی نبود که اجازه بده اشکهاش غرورشو خراب کنه !
مرد درحالی که دختر رو آروم به سمت تخت هدایت میکرد لب زد :
_ پرنسس زیر گلوت جای بوسه های منه نه بغض !
به آرومی روی تخت دراز کشیدن و مرد روی اون خیمه زد ، صورت دختر رو قاب گرفت و لبهاشو روی لبهای دختر قرار داد ، چند مک ئه آروم زد و گاز ریزی از لبهای دختر گرفت که دختر ناله کوتاهی کرد و مرد زبونه بی پرواشو وارد دهان دختر کرد ، تک تک نقاط رو مزه کرد و بعد با صدای پاپ مانندی از هم جدا شدن .
مرد دستاشو که صورت دختر رو قاب گرفته بودن از صورت دختر کنار زد و با صدای دورگه ای لب زد :
_ قاب گرفتن صورتت کار مورد علاقمه البته بین زانوهام پرنسس !
دختر با نفس نفس گفت :
+ هنوزم متنفرم ازت ، شبیه حس مرده به مرگ .
مرد پوزخندی زد و کمی پیراهن ساتن دختر رو پاره کرد و لبهاشو به گردن دختر رسوند ، با گازهای ریزی گردن دختر رو نقاشی کرد ، در آخر با گاز بزرگی هیکی پررنگی روی گردن دختر ایجاد کرد .
_ پس احساست چی ؟
دختر بعد از نفس گرفتن کوتاهی بدون ذره ای تردید جواب داد :
+ خفه شد .
جئون - هوم - ای گفت و دکمه های پیراهن خودش هم دونه به دونه باز کرد ، پیراهنشو گوشه ای انداخت و دوباره روی دختر خیمه زد ، با ملايمت عجیبی خواست پیراهن کمی پاره دختر رو از تنش خارج کنه که دختر هلش داد ، با چشمهایی متعجب خیره نگاهش کرد و دختر لب زد :
+ تو از اون اول یه ممنوعه بودی جئون !
جونگکوک پوزخندی زد و خواست جوابی به دختر بده ، اما با دیدن چاقویی که دختر از پیراهنش خارج کرد متعجب نگاهی بهش انداخت :
! بهت که گفته بودم ازت متنفرم ! مگه نه ؟ درکل چیزای بدون نتیجه حال بهم زنن . مثل عشق !
مرد لب زد :
_ پس مرگه من نتیجه نفرت مائه ؟
اما چاقو تو عضلات لخت مرد فرو رفت و فرصت نشد رائون جوابی بده !
+ نه ، تقصیر لبای سردِ خیانت کارت بود که طعم بوسه از یاد برده جئون جونگکوک !
****
نظر ؟ 🥱
۱۴.۵k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.