فیک یع آرمی ادامه پارت ۷
شام رامیون کیمچی خوردن و خوابیدن
*فردا بعد از ظهر*
یکشنبه بود و دانشگاه تعطیل. ته: نظرت چیه امروز خوش بگذرونیم؟ ات: عالیهه ته: پس بزن بریم.
ته: کجا بریم؟
ات: نمیدونم!
ته: شهربازی؟
ات: اوهوم
*توی شهربازی*
ات: چه خوشی بگذره امروز!!! ...خیلی کیوت... تهیونگ هم خندید
ته: نظرت چیه اول بریم چرخ و فلک؟
ات: بریم
*بعد چرخ و فلک، ترن هوایی، سینما 8بعدی*
از سینما در اومدیم.
ات: میشه برام پشمک بخری؟
ته: باشه الان میام
*ویو ات* تهیونگ رفت اونطرف برام پشمک بگیره. منم کنار سینما منتظرش بودم که...
*فردا بعد از ظهر*
یکشنبه بود و دانشگاه تعطیل. ته: نظرت چیه امروز خوش بگذرونیم؟ ات: عالیهه ته: پس بزن بریم.
ته: کجا بریم؟
ات: نمیدونم!
ته: شهربازی؟
ات: اوهوم
*توی شهربازی*
ات: چه خوشی بگذره امروز!!! ...خیلی کیوت... تهیونگ هم خندید
ته: نظرت چیه اول بریم چرخ و فلک؟
ات: بریم
*بعد چرخ و فلک، ترن هوایی، سینما 8بعدی*
از سینما در اومدیم.
ات: میشه برام پشمک بخری؟
ته: باشه الان میام
*ویو ات* تهیونگ رفت اونطرف برام پشمک بگیره. منم کنار سینما منتظرش بودم که...
۶.۸k
۱۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.