تک پارتی شوگا
♡
سلام من مین ا.ت هستم و ۱۳ سالمه و من ایرانی هستم و وقتی کوچیک بودم با پدر و مادرم اومدیم کره و بر اثر یک تصادف پدر مادرم رو از دست دادم و توی پرورشگاه تا ۵ سالگی اونجا بزرگ شدم و خانواده ی مین منو به سرپرستی قبول کردن
♡
امروز داداشم یا همون مین یونگی شوهر آرمیای خاور میانه زود تر از کمپانی میومد من رفته بودم تو اتاقش که یکم فوضولی کنم
ولی بجای فوضولی بد ریدم کل اتاقشو بهم ریخته کرده بودم و اگر داداشتم میفهمید جرم میداد میخواستم دست به کارشم و اتاشو تمیز کنم که یهو سر و کله ی داداشم پیدا شد وقتی اومد اتاقش با یک نگاه عصبی بهم زل زد و با داد گفت:
یونگی:چه غلطی کردی عوضی(داد)
نکته:اینجا پدر مادر یونگی رفتن ژاپن تا یک ماه نیستن
ا.ت:چیزه من م...من فقط میخوا( که حرفش با سیلیه شوگا بند اومد)
شوگا:فقط خفه شو صدات در نیاد(همه ی حرفای شوگا با داد)
ا.ت:هق د..د..داداش(گریه)
یونگی:بهم نگو داداش من دادلش تو نیستم
من و تو هیچ نسبتی نداریم
از اتاقم گمشو
ادمین:ا.ت با گریه از اتاق خارج شد
♡
ویو شوگا
الان دوروزه میگذره از اون اتفاق و ا.ت از اتاق نیومده بیرو و این داره اذیتم میکنه
خب منم واقعا نباید بش سیلی میزدم
هروقت میاد بیرون از اتاق اصلا بم نزدیک نمیشع
امروز میخواستم برم ازش عذر خواهی کنم
♡
تق تق تق تق(مثلا صدای در)
شوگا: میشه بیام تو
ا.ت:هق بیا(گریه)
شوگا:خواهر کوچولو گریه نکن
ا.ت: هق م..مگه نگفتی هق م..ما هیچ هق نسبتی ن..نداریم
شوگا:ببخشید اون از روس اعصبانیت بود لطفا گریه نکن قلبم
میبخشی منو
ا.ت:باشه میبخشمت ولی دیگه منو نزن باشه
شوگا :باشه
#پایان
♡
سلام من مین ا.ت هستم و ۱۳ سالمه و من ایرانی هستم و وقتی کوچیک بودم با پدر و مادرم اومدیم کره و بر اثر یک تصادف پدر مادرم رو از دست دادم و توی پرورشگاه تا ۵ سالگی اونجا بزرگ شدم و خانواده ی مین منو به سرپرستی قبول کردن
♡
امروز داداشم یا همون مین یونگی شوهر آرمیای خاور میانه زود تر از کمپانی میومد من رفته بودم تو اتاقش که یکم فوضولی کنم
ولی بجای فوضولی بد ریدم کل اتاقشو بهم ریخته کرده بودم و اگر داداشتم میفهمید جرم میداد میخواستم دست به کارشم و اتاشو تمیز کنم که یهو سر و کله ی داداشم پیدا شد وقتی اومد اتاقش با یک نگاه عصبی بهم زل زد و با داد گفت:
یونگی:چه غلطی کردی عوضی(داد)
نکته:اینجا پدر مادر یونگی رفتن ژاپن تا یک ماه نیستن
ا.ت:چیزه من م...من فقط میخوا( که حرفش با سیلیه شوگا بند اومد)
شوگا:فقط خفه شو صدات در نیاد(همه ی حرفای شوگا با داد)
ا.ت:هق د..د..داداش(گریه)
یونگی:بهم نگو داداش من دادلش تو نیستم
من و تو هیچ نسبتی نداریم
از اتاقم گمشو
ادمین:ا.ت با گریه از اتاق خارج شد
♡
ویو شوگا
الان دوروزه میگذره از اون اتفاق و ا.ت از اتاق نیومده بیرو و این داره اذیتم میکنه
خب منم واقعا نباید بش سیلی میزدم
هروقت میاد بیرون از اتاق اصلا بم نزدیک نمیشع
امروز میخواستم برم ازش عذر خواهی کنم
♡
تق تق تق تق(مثلا صدای در)
شوگا: میشه بیام تو
ا.ت:هق بیا(گریه)
شوگا:خواهر کوچولو گریه نکن
ا.ت: هق م..مگه نگفتی هق م..ما هیچ هق نسبتی ن..نداریم
شوگا:ببخشید اون از روس اعصبانیت بود لطفا گریه نکن قلبم
میبخشی منو
ا.ت:باشه میبخشمت ولی دیگه منو نزن باشه
شوگا :باشه
#پایان
♡
۶.۱k
۰۳ تیر ۱۴۰۲