دیدار دوباره پارت 2
دیدار دوباره
پارت دوم
اعصابم بهم ریخته بود و سرم به شدت درد گرفت منی که یه زمانی پسر ها رو ادم حساب نمی کردم سه سال پیش عاشق پسری شدم که بعدم خودم مجبور شدم ولش کنم اصلا تقصیر من چیه من مجبور بودم برای حفظ جونش مجبور بودم مو عاشقش بودم پس نمی تونستم ببینم دارن بخاطر عشق بچه گانه من اون رو بکشن .
مثل هر شب اون خاطرات تلخ برام یاداوری شد. من مار و پدرم وقتی 18 ساله بودم توی ی تصادف کشته شدن تنها شدم منی که دختر لوس و بابایی اقای فلاحت بودم دختر سرمایه گذار و تاسیس کننده شرکت های بزرگ تک و تنها با اون همه ثروت چکار میکردم.
روحیهم بدجور اسیب دید از یه دختر سرزنده و اروم تبدیل شدم به دختر افسرده و اروم اروم بودنم دست خودم نبود اهل سروصدا نبودم اون زمان دان سه کاراته بودم و می تونستم از خودم دفاع کنم بعد چند ماه با حقیقت کنار اومدم و کنکور پزشکی دادم جز پنج رتبه اول شدم بعد پنج ترم برام از کشور های مختلف دعوت نامه اومد منم با توجه به شرایطم اومدم سئول.
فلش بک فرودگاه سئول:
سریع چمدونم رو تحویل گرفتم و راه افتادم یه مصابحه برای شناخت بهتر بود تو راه با یه نفر برخورد داشتتم و چون سریع میرفتم خوردم زمین جای شکر داشت کفش پاشنه دار نمی پوشم وای دیرم میشه سرم رو اوردم بالا و بادیدن یه پسر حدودٲ یبستو چهار ساله شیک پوش مواجه شدم.
پسر:خانم حالتون خوبه؟ عذر میخوام متوجه شما نشدم.
× بله من خوبم.
بلند شدم و لباسمو تکوندم و عذرخواهی کردم و گفتم: ببخشید من دیرم شده باید برم .
و سریع از فرودگاه خارج شدم منظره قشنگی داشت ولی من وقت نداشتم و متاسفانه یه تاکسی هم نبود من الان چکار کنم تو کشور غریب با این شرایط که دیدم یه بوگاتی نقره ای جلو پام ترمز زد شیشه رو داد پایین همون مرد توی فرودگاه بود .
پسر: می دونم غریبه اید بیاید بالا میرسونمتون از چهرتون میشه فهمید کره ای نیستید.
× نه خیلی ممنون مزاحم شما نمیشم.
٭ بفرمایید دمروز تاکسی گیرتون نمیاد ها.
باخودم فکر کرم نباید به یه غریبه اعتماد کنم اصلا منطقی نیست ولی اگر دیر کنم چی اه
بالاخره سوار شدم که ای کاش سوار نمیشدم که الان اینجوری از درون داغون نشم.
خب دوستان شرط پارت سه لایک 20
پارت دوم
اعصابم بهم ریخته بود و سرم به شدت درد گرفت منی که یه زمانی پسر ها رو ادم حساب نمی کردم سه سال پیش عاشق پسری شدم که بعدم خودم مجبور شدم ولش کنم اصلا تقصیر من چیه من مجبور بودم برای حفظ جونش مجبور بودم مو عاشقش بودم پس نمی تونستم ببینم دارن بخاطر عشق بچه گانه من اون رو بکشن .
مثل هر شب اون خاطرات تلخ برام یاداوری شد. من مار و پدرم وقتی 18 ساله بودم توی ی تصادف کشته شدن تنها شدم منی که دختر لوس و بابایی اقای فلاحت بودم دختر سرمایه گذار و تاسیس کننده شرکت های بزرگ تک و تنها با اون همه ثروت چکار میکردم.
روحیهم بدجور اسیب دید از یه دختر سرزنده و اروم تبدیل شدم به دختر افسرده و اروم اروم بودنم دست خودم نبود اهل سروصدا نبودم اون زمان دان سه کاراته بودم و می تونستم از خودم دفاع کنم بعد چند ماه با حقیقت کنار اومدم و کنکور پزشکی دادم جز پنج رتبه اول شدم بعد پنج ترم برام از کشور های مختلف دعوت نامه اومد منم با توجه به شرایطم اومدم سئول.
فلش بک فرودگاه سئول:
سریع چمدونم رو تحویل گرفتم و راه افتادم یه مصابحه برای شناخت بهتر بود تو راه با یه نفر برخورد داشتتم و چون سریع میرفتم خوردم زمین جای شکر داشت کفش پاشنه دار نمی پوشم وای دیرم میشه سرم رو اوردم بالا و بادیدن یه پسر حدودٲ یبستو چهار ساله شیک پوش مواجه شدم.
پسر:خانم حالتون خوبه؟ عذر میخوام متوجه شما نشدم.
× بله من خوبم.
بلند شدم و لباسمو تکوندم و عذرخواهی کردم و گفتم: ببخشید من دیرم شده باید برم .
و سریع از فرودگاه خارج شدم منظره قشنگی داشت ولی من وقت نداشتم و متاسفانه یه تاکسی هم نبود من الان چکار کنم تو کشور غریب با این شرایط که دیدم یه بوگاتی نقره ای جلو پام ترمز زد شیشه رو داد پایین همون مرد توی فرودگاه بود .
پسر: می دونم غریبه اید بیاید بالا میرسونمتون از چهرتون میشه فهمید کره ای نیستید.
× نه خیلی ممنون مزاحم شما نمیشم.
٭ بفرمایید دمروز تاکسی گیرتون نمیاد ها.
باخودم فکر کرم نباید به یه غریبه اعتماد کنم اصلا منطقی نیست ولی اگر دیر کنم چی اه
بالاخره سوار شدم که ای کاش سوار نمیشدم که الان اینجوری از درون داغون نشم.
خب دوستان شرط پارت سه لایک 20
۱۰.۱k
۱۷ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.