اگه عاشقم بودی / lf you loved me
part; 10
با حس سردرد بیدار شد.. به وضعیتش نگاه کرد، لعنتی به ذات تهیونگ فرستاد و سیع کرد بیدار شه.. به سمت تخت رفت و روش دراز کشید.. چشماشو بست همین که داشت خابش میبرد با صدای باز شدن در چشماشو باز کرد
-بلند شو الان وقت خوابیدن نیست
سریعا روی تخت نشست
+حروم زاده ی عوضی هرچی میکشم از دست توعه.. توضیح بده
موهاشو پشت گوشش فرستاد و ادامه داد
+توضیح بده چرا اینطوری شد؟ م.. مگه تو شرکت لوازم ارایشی نداشتی؟ عوضی بگو دیگه
سینی غذایی که برای جنی اورده بود رو روی میز جلوی اینه گذاشت و روی صندلی چوبی جلوش نشست
-نه نبودم.. از همون روزی که مامانم مرد.. همون روزی که دیدم بابام بعد از مرگ مامانم داشت با اون زن قریبه چکار میکرد.. چطوری میخندید.. همون موقع به خودم قول دادم که هیچ جوره مثل بابام نشم.. وسایلمو جمع کردم و از خونمون زدم بیرون.. پیش مامان بزرگم بزرگ شدم... و به هرحال اومدم توی قاچاق
+هرچی.. من اینجا چکار میکنم؟
-تو از شغل من باخبر شدی.. و اینجا هرکسی که از کار ما باخبر میشن رو نگه میدارن
+صب کن.. اینجا دال هواسه؟
بی توجه به حرف جنی از روی صندلی بلند شد
-غذات رو میزه
+یااا کیم تهیونگ
رفت و در رو پشت سرش بست
...........................................................
کره ی شمالی. شرکت کیم یونگ جون
-ازدواج کرده
-چی منظورت چیه؟
-با یه دختر به نام...
برگه ای که روی میز بود رو برداشت
-به نام جنی کیم.. اهل نیوزلند.. 23ساله
-کِی ازدواج کرده؟
-چهار روز پیش قربان
-دختره چی؟ تو کار قاچاقه؟
-نه قربان ولی از خانواده ی فوقعاده پولداریه
-اوکی بگو اطلاعاتو جیون ثبت کنه.. میرم کره ی جنوبی
-چشم قربان
..........................................................
پاسپورتشو برداشت و به سمت در حرکت کرد
با یه حرکت چشم به بادیگاردش فهموند که میره فرودگاه
بادیگارد در ماشین رو باز کرد و بعد از نشستن تهیونگ در رو بست و ماشین رو به سمت فرودگاه راهی کرد
بعد از رسیدن در رو باز کرد تهیونگ با سرعت به سمت در فرودگاه راهی شد و به سمتی که باید میرفت راهی شد
°بفرمایید
زن با لندی گفت و خودکار رو از بین لب هاش در اورد
-جنده بازی رو بزار کنار یه فرم بده برای امریکا
زن یه برگه از زیر میز برداشت
°اسم شریفتون؟
-نباید خودم پرش کنم؟
برگه رو از زن گرفت و شروع به پر کردنش کردو در اخر برگه رو به زن داد
°هواپیماتون تا 5دقیقه ی اینده به پرواز در میاد
از پیش زن کنار رفت و منتظر نشست
با حس سردرد بیدار شد.. به وضعیتش نگاه کرد، لعنتی به ذات تهیونگ فرستاد و سیع کرد بیدار شه.. به سمت تخت رفت و روش دراز کشید.. چشماشو بست همین که داشت خابش میبرد با صدای باز شدن در چشماشو باز کرد
-بلند شو الان وقت خوابیدن نیست
سریعا روی تخت نشست
+حروم زاده ی عوضی هرچی میکشم از دست توعه.. توضیح بده
موهاشو پشت گوشش فرستاد و ادامه داد
+توضیح بده چرا اینطوری شد؟ م.. مگه تو شرکت لوازم ارایشی نداشتی؟ عوضی بگو دیگه
سینی غذایی که برای جنی اورده بود رو روی میز جلوی اینه گذاشت و روی صندلی چوبی جلوش نشست
-نه نبودم.. از همون روزی که مامانم مرد.. همون روزی که دیدم بابام بعد از مرگ مامانم داشت با اون زن قریبه چکار میکرد.. چطوری میخندید.. همون موقع به خودم قول دادم که هیچ جوره مثل بابام نشم.. وسایلمو جمع کردم و از خونمون زدم بیرون.. پیش مامان بزرگم بزرگ شدم... و به هرحال اومدم توی قاچاق
+هرچی.. من اینجا چکار میکنم؟
-تو از شغل من باخبر شدی.. و اینجا هرکسی که از کار ما باخبر میشن رو نگه میدارن
+صب کن.. اینجا دال هواسه؟
بی توجه به حرف جنی از روی صندلی بلند شد
-غذات رو میزه
+یااا کیم تهیونگ
رفت و در رو پشت سرش بست
...........................................................
کره ی شمالی. شرکت کیم یونگ جون
-ازدواج کرده
-چی منظورت چیه؟
-با یه دختر به نام...
برگه ای که روی میز بود رو برداشت
-به نام جنی کیم.. اهل نیوزلند.. 23ساله
-کِی ازدواج کرده؟
-چهار روز پیش قربان
-دختره چی؟ تو کار قاچاقه؟
-نه قربان ولی از خانواده ی فوقعاده پولداریه
-اوکی بگو اطلاعاتو جیون ثبت کنه.. میرم کره ی جنوبی
-چشم قربان
..........................................................
پاسپورتشو برداشت و به سمت در حرکت کرد
با یه حرکت چشم به بادیگاردش فهموند که میره فرودگاه
بادیگارد در ماشین رو باز کرد و بعد از نشستن تهیونگ در رو بست و ماشین رو به سمت فرودگاه راهی کرد
بعد از رسیدن در رو باز کرد تهیونگ با سرعت به سمت در فرودگاه راهی شد و به سمتی که باید میرفت راهی شد
°بفرمایید
زن با لندی گفت و خودکار رو از بین لب هاش در اورد
-جنده بازی رو بزار کنار یه فرم بده برای امریکا
زن یه برگه از زیر میز برداشت
°اسم شریفتون؟
-نباید خودم پرش کنم؟
برگه رو از زن گرفت و شروع به پر کردنش کردو در اخر برگه رو به زن داد
°هواپیماتون تا 5دقیقه ی اینده به پرواز در میاد
از پیش زن کنار رفت و منتظر نشست
۳۸۷
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.