زندگی رویایی:پارت۱۱
زندگی رویایی:پارت۱۱
ویوا.ت
نزدیک گردن کوک شدم و خواست کیس مارک بزارم که گفت
-بیب گردن نه بقیه شک میکنن
ناراحت شدم حقیقتش ولی نشون ندادم و بجاش رو لباش فقط یه بوس ریز زدم
و حموم کردیم آمدیم بیرون اول کوک داشت لباساشو میپوشید شلوارش که پوشید چشمم به سیسپکاش ثابت موند چقدر خوشکلن یواش یواش رفتم سمتش و به سیسپکاش دست میزدم که گفت.
-بیب شیطون شدی؟؟
+نه ولی این بودن این سیسپکا صاحب دارن صاحبشونم منم فهمیدی
-اره بیب
+آفرین ددی
کوک لبامو بوسید و رفت بیرون که بقیه شک نکن منم لباس پوشیدم یه خورده از رونام پیدا بود ولی اهمیت ندادم و (اسلاید۲)
موهامو خشک کردم و عطر زدم موهام رو بالا بستم و رفتم پایین پیش بقیه همه داشتن نگام میکردن ولی اهمیت ندادم دنبال جای خالی میگشتم که چشمم به کوک افتاد سمت راستش کاترین نشسته و سمت چپش معلم که همش خودش رو میچسبوند به کوک در واقع این معلم ورزش بود..
رو به روی کوک جای خالی پیدا کردم رفتم و نشستم سمت راستم ایدا نشسته بود و سمت چپم لی جونگ سوک..
ایدا در گوشم گفت
÷انگار اوپام اعصابانیه
+چرا
÷چون هم شکمت معلومه هم رونات
+چه ربطی داره کوک دوس پسرمه هنوز که شوهرم نشده
÷دیگه من نمیدونم چیزی که واجب بود رو گفتم که بدونی بیا شروع کنیم
یهو یکی از بچه ها گف
*استاد امروز قراره کجا بریم
کوک یه لحظه نگام کرد و جواب سؤالش رو داد
-امروز قرار دور هم جمع بشیم و بازی کنیم
*که اینطور استاد مرسی
-خواهش(لبخند)
ویو بعد نهار:ویوکوک:
ا.ت که آمد پایین محوش شدم خیلی لباسش قشنگ بود ولی شکمش و روناش معلوم بودن بچه های کلاس یه جوری داشتن نگاش میکردن که واقعا اعصابی شدم اونا به چه حقی دارن به اموالم نگاه میکنن ولی ا.ت چس اون چرا داره اموالم رو به رخ بقیه میکشه... غذا رو که تموم کردیم همه رفتن استراحت کنن واسه شب منم رفتم سمت اتاق که استراحت کنم و ا.ت رو دیدم ولی بهش توجه نکردم خیلی عصبیم کرده بود هی یه چیزایی میگفت که بهشون اهمیت نمیدادم
+ کوک..ددی..چیشده؟؟
-...
+لطفا جوابم بده...چرا داری اینجوری باهام رفتار میکنی چرا بهم توجه نمیکنی؟؟چشده...مگه من چکار کردم که اینجوری میکنی بام (بغض)لطفا..جوابم.بده..اگه دوسم داری لطفا...اینقدر بهم بی توجهی نکن ..من فقط تورو دارم لطفا(گریه)
دیگه نتونستم تحمول کنم رفتم و بغلش کردم اونم تو. بغلم گریه میکرد بعد اینکه گریه بند آمد گفت
+چرا داری اینکارو میکنی؟؟
-چرا دارم اینکارو میکنم یعنی واقعا نمیدونی تو داری اموالم رو به رخ بقیه میکشی درسته از اون لحاظ هنو مال من نشدی ولی این نشون نمیده که اینکارو کنی
ویوا.ت
نزدیک گردن کوک شدم و خواست کیس مارک بزارم که گفت
-بیب گردن نه بقیه شک میکنن
ناراحت شدم حقیقتش ولی نشون ندادم و بجاش رو لباش فقط یه بوس ریز زدم
و حموم کردیم آمدیم بیرون اول کوک داشت لباساشو میپوشید شلوارش که پوشید چشمم به سیسپکاش ثابت موند چقدر خوشکلن یواش یواش رفتم سمتش و به سیسپکاش دست میزدم که گفت.
-بیب شیطون شدی؟؟
+نه ولی این بودن این سیسپکا صاحب دارن صاحبشونم منم فهمیدی
-اره بیب
+آفرین ددی
کوک لبامو بوسید و رفت بیرون که بقیه شک نکن منم لباس پوشیدم یه خورده از رونام پیدا بود ولی اهمیت ندادم و (اسلاید۲)
موهامو خشک کردم و عطر زدم موهام رو بالا بستم و رفتم پایین پیش بقیه همه داشتن نگام میکردن ولی اهمیت ندادم دنبال جای خالی میگشتم که چشمم به کوک افتاد سمت راستش کاترین نشسته و سمت چپش معلم که همش خودش رو میچسبوند به کوک در واقع این معلم ورزش بود..
رو به روی کوک جای خالی پیدا کردم رفتم و نشستم سمت راستم ایدا نشسته بود و سمت چپم لی جونگ سوک..
ایدا در گوشم گفت
÷انگار اوپام اعصابانیه
+چرا
÷چون هم شکمت معلومه هم رونات
+چه ربطی داره کوک دوس پسرمه هنوز که شوهرم نشده
÷دیگه من نمیدونم چیزی که واجب بود رو گفتم که بدونی بیا شروع کنیم
یهو یکی از بچه ها گف
*استاد امروز قراره کجا بریم
کوک یه لحظه نگام کرد و جواب سؤالش رو داد
-امروز قرار دور هم جمع بشیم و بازی کنیم
*که اینطور استاد مرسی
-خواهش(لبخند)
ویو بعد نهار:ویوکوک:
ا.ت که آمد پایین محوش شدم خیلی لباسش قشنگ بود ولی شکمش و روناش معلوم بودن بچه های کلاس یه جوری داشتن نگاش میکردن که واقعا اعصابی شدم اونا به چه حقی دارن به اموالم نگاه میکنن ولی ا.ت چس اون چرا داره اموالم رو به رخ بقیه میکشه... غذا رو که تموم کردیم همه رفتن استراحت کنن واسه شب منم رفتم سمت اتاق که استراحت کنم و ا.ت رو دیدم ولی بهش توجه نکردم خیلی عصبیم کرده بود هی یه چیزایی میگفت که بهشون اهمیت نمیدادم
+ کوک..ددی..چیشده؟؟
-...
+لطفا جوابم بده...چرا داری اینجوری باهام رفتار میکنی چرا بهم توجه نمیکنی؟؟چشده...مگه من چکار کردم که اینجوری میکنی بام (بغض)لطفا..جوابم.بده..اگه دوسم داری لطفا...اینقدر بهم بی توجهی نکن ..من فقط تورو دارم لطفا(گریه)
دیگه نتونستم تحمول کنم رفتم و بغلش کردم اونم تو. بغلم گریه میکرد بعد اینکه گریه بند آمد گفت
+چرا داری اینکارو میکنی؟؟
-چرا دارم اینکارو میکنم یعنی واقعا نمیدونی تو داری اموالم رو به رخ بقیه میکشی درسته از اون لحاظ هنو مال من نشدی ولی این نشون نمیده که اینکارو کنی
۵۱۳
۰۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.