عشق در یک نگاه❤🍷
عشق در یک نگاه❤🍷
پارت 21
شعار: خدت میدونی❤🍷
راوی
الان 3 ماه گذشته...
لیزگه و ییعیت با درمان حافظشون برگشته.
لیزگه یادش بود ییعیت بکارتشو گرفت و ییعیتم اینو فهمید تا شر درست نشه.
لیزگه هیچکسیو نداشت برای همین یازگی و اونور شدن خانواده عروس و ملیس و رجب شدن خانواده دوماد.
همگی خونه لیزگه جمع بودن.
خواستگاری بود.
داشتن با هم حرف میزدن که یهو زنگ زدن
ملیس_کی میتونه باشه؟
رجب_من وا میکنم
_باش
رجب
رفتم دم در و درو وا کردم ولی تا درو وا کردم چاقویی توی شکمم فرو رفتن.
اخی گفتم
ملیس دویید جلو و و گفت
_عایشهههه تورو میکشممممم
دستشو روی زخمم گذاشت و گفت
_رجبم خوب میشی نترس باشه؟
تو پیش خدم میمونی
ملیس
خیلی سخت بود.
همچی بهم ریخته بود.
لیزگه و ییعیت نامزد بودن.
من حالم خیلیی وخیم بود.
2 ماه بود رجب تو کمابود.
یازگی.
از خواب بیدار شدم.
انتطار داشتم با پیام صبح بخیر اونور مواجه شم اما با پیامبه خط ناشناس مواجه شدم.
بازش کردم ولی با عکسی که دیدم خشکم زد.
اونور سرش روی دست ایرم بود و دستش هم روی سینه های لخت ایرم که سوتین تنش بود.
اونور لخت بود.
معلوم بود رابطه داشتن.
چون لباسا پخش بود تو اتاق.
با ملیس حرف زدم.
درکم کرد.
چمدونمو جمع کردم و سمت فرودگاه راه افتادم.
خاستمبرم سمت المان.
به اونور پیام دادم که دیگه چیزیب اصم یازگی وجود نداره و سیمکارتمو شیکوندم.
ادامه دارد
پارت 21
شعار: خدت میدونی❤🍷
راوی
الان 3 ماه گذشته...
لیزگه و ییعیت با درمان حافظشون برگشته.
لیزگه یادش بود ییعیت بکارتشو گرفت و ییعیتم اینو فهمید تا شر درست نشه.
لیزگه هیچکسیو نداشت برای همین یازگی و اونور شدن خانواده عروس و ملیس و رجب شدن خانواده دوماد.
همگی خونه لیزگه جمع بودن.
خواستگاری بود.
داشتن با هم حرف میزدن که یهو زنگ زدن
ملیس_کی میتونه باشه؟
رجب_من وا میکنم
_باش
رجب
رفتم دم در و درو وا کردم ولی تا درو وا کردم چاقویی توی شکمم فرو رفتن.
اخی گفتم
ملیس دویید جلو و و گفت
_عایشهههه تورو میکشممممم
دستشو روی زخمم گذاشت و گفت
_رجبم خوب میشی نترس باشه؟
تو پیش خدم میمونی
ملیس
خیلی سخت بود.
همچی بهم ریخته بود.
لیزگه و ییعیت نامزد بودن.
من حالم خیلیی وخیم بود.
2 ماه بود رجب تو کمابود.
یازگی.
از خواب بیدار شدم.
انتطار داشتم با پیام صبح بخیر اونور مواجه شم اما با پیامبه خط ناشناس مواجه شدم.
بازش کردم ولی با عکسی که دیدم خشکم زد.
اونور سرش روی دست ایرم بود و دستش هم روی سینه های لخت ایرم که سوتین تنش بود.
اونور لخت بود.
معلوم بود رابطه داشتن.
چون لباسا پخش بود تو اتاق.
با ملیس حرف زدم.
درکم کرد.
چمدونمو جمع کردم و سمت فرودگاه راه افتادم.
خاستمبرم سمت المان.
به اونور پیام دادم که دیگه چیزیب اصم یازگی وجود نداره و سیمکارتمو شیکوندم.
ادامه دارد
۳.۰k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.