شاهزاده اهریمن-پارت3
#شاهزاده_اهریمن_پارت3
جلوی آینه واستادم ب خودم تو فرم مدرسه نگاه کردم قطعا امروز یکی از بهترین روزای زندگی منه
بلاخره تونستم وارد یکی از بهترین مدرسه ها ک آرزوی چهار سالمه بشم
برای کسای مثل من وارد شدن ب همچین مدرسه ای جز آرزو های محاله
ولی من ارمیا افشار یکی دانش آموزان نخبه و المپیادی کشور تونستم بدون دادن هیچ هزینه ای واردش بشم.
ارمیا: ب پسر تو آینه نگاه میکردم
موهای خرمایی تا بلند و پر با ابرو های بلند چشای خاکستری
با قد 167
لباس فرمی ک همیشه دوست داشتم ی روزی داشته باشمش
شلوار سرمه ای با پیراهن سفید با جلیقه سرمه ای، باید بگم واقعا بهم اومده
همه بهم میگن قیافم ی جوریه درعین ظرافت زمختی پسرانه خودش روهم داره
انگاری خدا خواسته دخترم کنه وسط راه پشیمون شده.
× :فهمیدیم خوشگلی بابا
این جوری ک تو خودتو نگاه میکنی میترسم رو خودت کراش بزنی
یکم برا بقیه هم بذار
ن اصلا پشیمون شدم نذار اون وقت من دیگه کیو خر کنم تا وقتی توع منگل هستی کی میاد منو نگاه کنه شاید این طوری مورد پسند واقع شدیم.
ارمیا: خوبه حالا زشت نیستی این طوری مینالی.
شایان: کو ببینم.
دوید اومد کنار من واستاد
شایان: اوووم راست میگی ها
عشق کن لعنتی یه شرقی اصیل کنارت واستاده
مو قهوه ای چشا عسلی قد بلند هیکل ی چندتا دنبل بزنم ردیفه
مگه ن خله؟
ارمیا: ی سوال برام پیش اومده
مگه قیافه های شرقی مشکی نیستن؟
تو ک همش قهوه ای شدی
هرچند تو توکل زندگیت همیشه قهوه ای بودی.
شایان: زهــرمااااار بیشور نفهم یکم تو روت خندیدم پرو شدی
همون طور ک سمت در میرفتم گفتم
+: برو بابا روانی اینقدر از خودش تعریف میکنه انگار سلبریتی چیزیه
بعد ب من میگه خودشیفته .
رفتم سمت آشپزخونه دیدم آقاجون هم اونجاست.
*: ارمیا بیا بگیر لقمه هاتو آماده کردم یکیش همینجا بخور یکی هم برا مدرسه ات .
×: مغز فندقی کیفت رو یادت رفت ببری
+: مگه تو برای آدم حواس میذاری.
همون لحظه زنگ خونه رو زدن
*: پاشو پسر آژانس هم رسید.
جلوی آینه واستادم ب خودم تو فرم مدرسه نگاه کردم قطعا امروز یکی از بهترین روزای زندگی منه
بلاخره تونستم وارد یکی از بهترین مدرسه ها ک آرزوی چهار سالمه بشم
برای کسای مثل من وارد شدن ب همچین مدرسه ای جز آرزو های محاله
ولی من ارمیا افشار یکی دانش آموزان نخبه و المپیادی کشور تونستم بدون دادن هیچ هزینه ای واردش بشم.
ارمیا: ب پسر تو آینه نگاه میکردم
موهای خرمایی تا بلند و پر با ابرو های بلند چشای خاکستری
با قد 167
لباس فرمی ک همیشه دوست داشتم ی روزی داشته باشمش
شلوار سرمه ای با پیراهن سفید با جلیقه سرمه ای، باید بگم واقعا بهم اومده
همه بهم میگن قیافم ی جوریه درعین ظرافت زمختی پسرانه خودش روهم داره
انگاری خدا خواسته دخترم کنه وسط راه پشیمون شده.
× :فهمیدیم خوشگلی بابا
این جوری ک تو خودتو نگاه میکنی میترسم رو خودت کراش بزنی
یکم برا بقیه هم بذار
ن اصلا پشیمون شدم نذار اون وقت من دیگه کیو خر کنم تا وقتی توع منگل هستی کی میاد منو نگاه کنه شاید این طوری مورد پسند واقع شدیم.
ارمیا: خوبه حالا زشت نیستی این طوری مینالی.
شایان: کو ببینم.
دوید اومد کنار من واستاد
شایان: اوووم راست میگی ها
عشق کن لعنتی یه شرقی اصیل کنارت واستاده
مو قهوه ای چشا عسلی قد بلند هیکل ی چندتا دنبل بزنم ردیفه
مگه ن خله؟
ارمیا: ی سوال برام پیش اومده
مگه قیافه های شرقی مشکی نیستن؟
تو ک همش قهوه ای شدی
هرچند تو توکل زندگیت همیشه قهوه ای بودی.
شایان: زهــرمااااار بیشور نفهم یکم تو روت خندیدم پرو شدی
همون طور ک سمت در میرفتم گفتم
+: برو بابا روانی اینقدر از خودش تعریف میکنه انگار سلبریتی چیزیه
بعد ب من میگه خودشیفته .
رفتم سمت آشپزخونه دیدم آقاجون هم اونجاست.
*: ارمیا بیا بگیر لقمه هاتو آماده کردم یکیش همینجا بخور یکی هم برا مدرسه ات .
×: مغز فندقی کیفت رو یادت رفت ببری
+: مگه تو برای آدم حواس میذاری.
همون لحظه زنگ خونه رو زدن
*: پاشو پسر آژانس هم رسید.
۳.۱k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.