کوک منp5
ات ویو
به من گفت ناهار برم خونشون خب منم قبول کردم
حرکت کردیم و رسیدیم تا اون موقع هیچی نگفتیم پیاده شدم خداحافظی کردم و رفتم تو خونه که دیدم میا رو مبل نشسته
میا:چه عجب خانم از دیت اومد
ات:نمیشه گفت دیت
میا:آقا دوماد بله رو گفت
ات:خفه شوووووووووووو
میا: نمیشم تا نگی چطور شد
ات: اوکی آروم باش
میا:خب تعریف کن
ات: هیچی بهم گفت فردا برا ناهار برم خونشون و منم قبول کردم
میا: اوووووووووووووو
ات:مرگگگگ
میا:خب بعدش
ات:بعدی نداره عزیزم
میا: همین یعنی نگفت دوست داره یا بوست نکرد
ات: چه انتظاری از من داری(با کمی داد)
میا:چقدر خشک و خالی من خستم میرم بخوابم
ات: اوکی منم برم حموم بعد برم بخوابم
ات ویو
رفتم حموم بعدش رفتم موهامو خشک کردم و روتین پوستیمو انجام دادم و خوابیدم
سیاهی مطلق ◼️
فردا صبح بیدار شدم ساعت ۱۱ بود ،اول باید میرفتم عکسهایی که با میا گرفته بودم از عکاسمون بگیرم
بعدش میرفتم خونه ی مین جو
ناهار(همون کوک🗿🌈)
رفتم آماده شدم و یه آرایش خوشگل کردم و یه ست مشکی پوشیدم (اسلاید دوم و سوم)
با ماشین حرکت کردم رفتم بیرون سمت عکاسی ، تابلو عکسامو با میا رو گذاشتم صندلی عقب ، ساعت ۱۱:۳۰ بود دیدم مین جو پیام داده
کوک:این آدرس خونم...........
و تا ساعت ۱۲ اینجا باش
ات: باشه ممنون
نمیخواستم دست خالی برم پس رفتم گل فروشی یه یه دسته گل رز مشکی سفید خریدم که بهش بدم
{فکر کنم نقش ها جا به جا شده😐}
ساعت ۱۲ شد حرکت کردم به سمت خونش و بعد ۵ دقیقه رسیدم (سئول کوچیکه)
ات: واو خونه نیست قصره😵😳
در زدم یه خانم نسبتا پیر در رو باز کرد
اجوما:سلام دخترم با کی کار داشتین
ات:مهمون آقای کیم مین جو هستم
اجوما : ببخشید ولی ما اینجا کیم مین جو نداریم اشتباه اومدین
که یهو مین جو اومد
کوک: اجوما با مهمون من کاری داشتین؟
اجوما: نه پسرم ولی این خانم با کیم مین جو کار داره
کوک: خودمم اجوما(با نگاه عجیب که به اجوما میگفت مجبوره دروغ بگه)
اجوما: آها راستی میگی پسرم حافظم ضعیف شده ببخشید
کوک: اشکال نداره شما برو به کار ناهار رسیدگی کن
اجوما: باشه پسرم
کوک: سلام ات
ات: سلام مین جو
........................
به من گفت ناهار برم خونشون خب منم قبول کردم
حرکت کردیم و رسیدیم تا اون موقع هیچی نگفتیم پیاده شدم خداحافظی کردم و رفتم تو خونه که دیدم میا رو مبل نشسته
میا:چه عجب خانم از دیت اومد
ات:نمیشه گفت دیت
میا:آقا دوماد بله رو گفت
ات:خفه شوووووووووووو
میا: نمیشم تا نگی چطور شد
ات: اوکی آروم باش
میا:خب تعریف کن
ات: هیچی بهم گفت فردا برا ناهار برم خونشون و منم قبول کردم
میا: اوووووووووووووو
ات:مرگگگگ
میا:خب بعدش
ات:بعدی نداره عزیزم
میا: همین یعنی نگفت دوست داره یا بوست نکرد
ات: چه انتظاری از من داری(با کمی داد)
میا:چقدر خشک و خالی من خستم میرم بخوابم
ات: اوکی منم برم حموم بعد برم بخوابم
ات ویو
رفتم حموم بعدش رفتم موهامو خشک کردم و روتین پوستیمو انجام دادم و خوابیدم
سیاهی مطلق ◼️
فردا صبح بیدار شدم ساعت ۱۱ بود ،اول باید میرفتم عکسهایی که با میا گرفته بودم از عکاسمون بگیرم
بعدش میرفتم خونه ی مین جو
ناهار(همون کوک🗿🌈)
رفتم آماده شدم و یه آرایش خوشگل کردم و یه ست مشکی پوشیدم (اسلاید دوم و سوم)
با ماشین حرکت کردم رفتم بیرون سمت عکاسی ، تابلو عکسامو با میا رو گذاشتم صندلی عقب ، ساعت ۱۱:۳۰ بود دیدم مین جو پیام داده
کوک:این آدرس خونم...........
و تا ساعت ۱۲ اینجا باش
ات: باشه ممنون
نمیخواستم دست خالی برم پس رفتم گل فروشی یه یه دسته گل رز مشکی سفید خریدم که بهش بدم
{فکر کنم نقش ها جا به جا شده😐}
ساعت ۱۲ شد حرکت کردم به سمت خونش و بعد ۵ دقیقه رسیدم (سئول کوچیکه)
ات: واو خونه نیست قصره😵😳
در زدم یه خانم نسبتا پیر در رو باز کرد
اجوما:سلام دخترم با کی کار داشتین
ات:مهمون آقای کیم مین جو هستم
اجوما : ببخشید ولی ما اینجا کیم مین جو نداریم اشتباه اومدین
که یهو مین جو اومد
کوک: اجوما با مهمون من کاری داشتین؟
اجوما: نه پسرم ولی این خانم با کیم مین جو کار داره
کوک: خودمم اجوما(با نگاه عجیب که به اجوما میگفت مجبوره دروغ بگه)
اجوما: آها راستی میگی پسرم حافظم ضعیف شده ببخشید
کوک: اشکال نداره شما برو به کار ناهار رسیدگی کن
اجوما: باشه پسرم
کوک: سلام ات
ات: سلام مین جو
........................
۵.۸k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.