تک پارتی از سانزو
(تو به عنوان دوست دختر سانزویی)
داشتین حاضر میشدین برین مهمونی تو داشتی میکاپ میکردی که سانزو امد از پشت بغلت کرد
سانزو:بیب این مهمونی واسه من خیلی مهمه اونجا نبینم شیطونی یا کاری کنی ها وگرنه برات بد میشه
ا.ت: باشه
تو ی دامن کوتاه و لباس کوتاه تنگ پوشیدی سانزو هم ی کت شلوار مشکی پوشید یهو سانزو چشمش به لباسات خورد و امد نزدیکت
سانزو:بیبی خیلی خوشگل و سک*سی شدی
ا.ت: تو خیلی جذاب کراش شدی ددی
بعد سانزو لباشو گذاشت رو لبات و همو بوسیدین
از خونه زدین بیرون و سوار ماشین شدین و حرکت کردین وقتی رسیدین سانزو زودتر پیدا شد و امد برای تو درو باز کرد(جنتلمننن) خواستین برین داخل که سانزو از پشت بغلت کرد و گردنتو لیس زد و گفت
سانزو:بیب تو خونه بهت گفتم الانم میگم این مهمونی خیلی مهمه و اگه کاری کنی خیلی برات بد میشه
ا.ت:هوففف باشه باشههه
تا خواستین برین داخل ران و ریندو رو دیدین و باهاشو سلام کردین و رفتین داخل اونجا ی کاخ خیلی بزرگ و شیکی بود تو و سانزو رفتین روی ی میز دونفره نشستین چند ساعت گذشت حوصله ت سر رفته بود دست سانزو رو گرفتی و گذاشتی رو رونات سانزو عصبی شد و دستشو کشید چند دقیقه گذشت دیگه واقعا حوصله ت سر رفت سرتو گذاشتی رو شونه سانزو
سانزو: سرتو بردار
ا.ت: باشه
اونجا دوتا پسر دیدی داشتن حرف میزدن رفتی پیششون و باهاشون حرف زدی داشتین میخندیدین که یهو چشمت به سانزو میخوره که خیلی بد داره نگات میکنه چند دقیقه گذشت سانزو خیلی عصبانی شد و دیگه نمیتونست خودشو کنترل کنه بلند شد و امد پیشت و دستتو گرفت و بردت بیرون
سانزو: هوی داری چه غلطی میکنی
تا خواستی حرف بزنی سانزو تو زو کوبید به دیوار و لباتو بوسید و مک زد
سانزو: اگه به این کارت ادامه بدی شب دردناکی در انتظارته
توهم سانزو رو هل دادی و گفتی
ا.ت: برو بابا ( به حرف بچم گوش بدههههه)
دوباره رفتی پیش اون پسرا و باهاشون حرف زدی سانزو هم رفت پیش ران و ریندو سانزو داشت نگات میکرد و به تمام حرفاتو رو گوش میکرد بعد اون پسر بهت گفت
ا.ت چان خیلی خوشگل شدی میشه ی دور بزنی ببینمت
توهم ی دور خوردی ولی اوت پسره به جای اشتباهی نگاه کرد سانزو هم خیلی عصبانی شد و میخواست اون پسرو مثل سگ بزنه ولی بخاطر مهمونی نمیشد ولی بیشتر از دست تو عصبانی شد پس با ران و ریندو خدافظی کرد و و امد پیشت
سانزو: بیا بریم خونه
ا.ت: من با ران و ریندو میام تو برو
سانزو: منو بیشتر از این عصبی نکن گفتم بیا بریم
ا.ت: ب.... باشه
رفتین سوار ماشین شدین رفتین خونه وقتی رفتین خونه تو رفتی تو اتاق و لباساتو عوض کردی و لباس راحتی پوشیدی ولی سانزو رفت حموم تو میدونستی که سانزو خیلی از دستت عصبانیه پس تصمیم گرفتی از دلش در بیاری رفتی تو حموم پیش سانزو
ا.ت: ددی میشه منم بیام باهم حموم کنیم
سانزو: نه برو گمشو بیرون
ا.ت: ب.....باشه
رفتی و روی مبل نشستی وقتی سانزو از حموم امد بیرون همونجوری لخت امد پیشت و براید استایل بغلت کرد و بردت تو اتاق و درو قفل کرد امد نزدیکت و لباساتو کامل در اورد
(بچه ها از اینجا هنتایه اگه دوست ندارین نخونید)
سانزو روت خیمه زد و وحشیانه لباتو بوسید درحدی که لبات خونی شدن بعدش شروع کرد به خوردن و مک زدن سی*نه هات بعد مجبورت کرد براش سا*ک بزنی بعد واردت کرد تند تند و محکم تلمبه زد
ا.ت: اههههه.... اهههه.... سانزو نکن
سانزو: همممم.... بیب خیلی تنگ و داغی
ا.ت: اه... اهه..اه.... بس کن.. اههه.... درد داره
سانزو: بیبی باید درد بکشه تا یاد بگیره که باید به حرف ددیش گوش بده
تو از شدت درد بیهوش شدی و تا صبح بیهوش شدی وقتی بیدار شدی خیلیییییی درد داشتی حتی نمیتونستی تکون بخوری چند دقیقه بعدش سانزو هم بیدار شد
سانزو:صبح بخیر بیبی
ا.ت:صبح بخیر ددی
سانزو امد نزدیکت و بغلت کرد لباتو بوسید
توهم یکم دردت کمتر شد و رفتی صبحونه درست کنی وقتی صبحونه رو کامل درست کردی رفتی تو اتاق که به سانزو بگی بیاد صبحونه بخورین رفتی پیشش دراز کشیدی و گفتی
ا.ت: ددی بلند شو دیگه بیا بریم غذا بخوریم
سانزو: غدای خوشمزه من دقیقا همین جا تو بغلمه و الانم میخورمش
بعد هم گردنتو لیس زد و لباتو خورد(چقدر لوسنننن)
بعد بلند شدین و تو رفتی نشستی رو صندلی سانزو هم رفت دست صورتشو شست (یعنی دست صورت نشسته لبای ا.ت رو بوسید چندششش)
سانزو هم امد نشست و باهم صبحونه خوردین
پایاننننن ( مخم به چوخ رفتتتت)
داشتین حاضر میشدین برین مهمونی تو داشتی میکاپ میکردی که سانزو امد از پشت بغلت کرد
سانزو:بیب این مهمونی واسه من خیلی مهمه اونجا نبینم شیطونی یا کاری کنی ها وگرنه برات بد میشه
ا.ت: باشه
تو ی دامن کوتاه و لباس کوتاه تنگ پوشیدی سانزو هم ی کت شلوار مشکی پوشید یهو سانزو چشمش به لباسات خورد و امد نزدیکت
سانزو:بیبی خیلی خوشگل و سک*سی شدی
ا.ت: تو خیلی جذاب کراش شدی ددی
بعد سانزو لباشو گذاشت رو لبات و همو بوسیدین
از خونه زدین بیرون و سوار ماشین شدین و حرکت کردین وقتی رسیدین سانزو زودتر پیدا شد و امد برای تو درو باز کرد(جنتلمننن) خواستین برین داخل که سانزو از پشت بغلت کرد و گردنتو لیس زد و گفت
سانزو:بیب تو خونه بهت گفتم الانم میگم این مهمونی خیلی مهمه و اگه کاری کنی خیلی برات بد میشه
ا.ت:هوففف باشه باشههه
تا خواستین برین داخل ران و ریندو رو دیدین و باهاشو سلام کردین و رفتین داخل اونجا ی کاخ خیلی بزرگ و شیکی بود تو و سانزو رفتین روی ی میز دونفره نشستین چند ساعت گذشت حوصله ت سر رفته بود دست سانزو رو گرفتی و گذاشتی رو رونات سانزو عصبی شد و دستشو کشید چند دقیقه گذشت دیگه واقعا حوصله ت سر رفت سرتو گذاشتی رو شونه سانزو
سانزو: سرتو بردار
ا.ت: باشه
اونجا دوتا پسر دیدی داشتن حرف میزدن رفتی پیششون و باهاشون حرف زدی داشتین میخندیدین که یهو چشمت به سانزو میخوره که خیلی بد داره نگات میکنه چند دقیقه گذشت سانزو خیلی عصبانی شد و دیگه نمیتونست خودشو کنترل کنه بلند شد و امد پیشت و دستتو گرفت و بردت بیرون
سانزو: هوی داری چه غلطی میکنی
تا خواستی حرف بزنی سانزو تو زو کوبید به دیوار و لباتو بوسید و مک زد
سانزو: اگه به این کارت ادامه بدی شب دردناکی در انتظارته
توهم سانزو رو هل دادی و گفتی
ا.ت: برو بابا ( به حرف بچم گوش بدههههه)
دوباره رفتی پیش اون پسرا و باهاشون حرف زدی سانزو هم رفت پیش ران و ریندو سانزو داشت نگات میکرد و به تمام حرفاتو رو گوش میکرد بعد اون پسر بهت گفت
ا.ت چان خیلی خوشگل شدی میشه ی دور بزنی ببینمت
توهم ی دور خوردی ولی اوت پسره به جای اشتباهی نگاه کرد سانزو هم خیلی عصبانی شد و میخواست اون پسرو مثل سگ بزنه ولی بخاطر مهمونی نمیشد ولی بیشتر از دست تو عصبانی شد پس با ران و ریندو خدافظی کرد و و امد پیشت
سانزو: بیا بریم خونه
ا.ت: من با ران و ریندو میام تو برو
سانزو: منو بیشتر از این عصبی نکن گفتم بیا بریم
ا.ت: ب.... باشه
رفتین سوار ماشین شدین رفتین خونه وقتی رفتین خونه تو رفتی تو اتاق و لباساتو عوض کردی و لباس راحتی پوشیدی ولی سانزو رفت حموم تو میدونستی که سانزو خیلی از دستت عصبانیه پس تصمیم گرفتی از دلش در بیاری رفتی تو حموم پیش سانزو
ا.ت: ددی میشه منم بیام باهم حموم کنیم
سانزو: نه برو گمشو بیرون
ا.ت: ب.....باشه
رفتی و روی مبل نشستی وقتی سانزو از حموم امد بیرون همونجوری لخت امد پیشت و براید استایل بغلت کرد و بردت تو اتاق و درو قفل کرد امد نزدیکت و لباساتو کامل در اورد
(بچه ها از اینجا هنتایه اگه دوست ندارین نخونید)
سانزو روت خیمه زد و وحشیانه لباتو بوسید درحدی که لبات خونی شدن بعدش شروع کرد به خوردن و مک زدن سی*نه هات بعد مجبورت کرد براش سا*ک بزنی بعد واردت کرد تند تند و محکم تلمبه زد
ا.ت: اههههه.... اهههه.... سانزو نکن
سانزو: همممم.... بیب خیلی تنگ و داغی
ا.ت: اه... اهه..اه.... بس کن.. اههه.... درد داره
سانزو: بیبی باید درد بکشه تا یاد بگیره که باید به حرف ددیش گوش بده
تو از شدت درد بیهوش شدی و تا صبح بیهوش شدی وقتی بیدار شدی خیلیییییی درد داشتی حتی نمیتونستی تکون بخوری چند دقیقه بعدش سانزو هم بیدار شد
سانزو:صبح بخیر بیبی
ا.ت:صبح بخیر ددی
سانزو امد نزدیکت و بغلت کرد لباتو بوسید
توهم یکم دردت کمتر شد و رفتی صبحونه درست کنی وقتی صبحونه رو کامل درست کردی رفتی تو اتاق که به سانزو بگی بیاد صبحونه بخورین رفتی پیشش دراز کشیدی و گفتی
ا.ت: ددی بلند شو دیگه بیا بریم غذا بخوریم
سانزو: غدای خوشمزه من دقیقا همین جا تو بغلمه و الانم میخورمش
بعد هم گردنتو لیس زد و لباتو خورد(چقدر لوسنننن)
بعد بلند شدین و تو رفتی نشستی رو صندلی سانزو هم رفت دست صورتشو شست (یعنی دست صورت نشسته لبای ا.ت رو بوسید چندششش)
سانزو هم امد نشست و باهم صبحونه خوردین
پایاننننن ( مخم به چوخ رفتتتت)
۶۶۵
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.