غریبه ای آشنا"P25"
درخواستی ها رو تا دو ساعت قرار میدم:)
تهری:نارا بیا بند این مایو رو ببند
نارا:چشم اونی
نارا امد و بند مایوم رو بست
نارا:بدنت خیلی خوشگله بیب!
برگشتم سمتش دستامو قفل صورتش کردم و از سرش بوسیدم
تهری:تو هم همینطور پرنسسم
رونا:اههه تموم کنید حسودیم شد!بریم
منو نارا باهم خندیدم و رفتیم سمت استخر
پسرا تو آب بودن به جز هیونجین هان و فلیکس
هیونجین با دیدن ما به نارا خیره شد که نارا لپاش سرخ شده بودن
تهری:بلههه خبرایه خانوم!
نارا:اونی سربه سرم نذارر
رفتیم سمت پسرا که من گفتم:هان بیا باهام
هان:چشم رعیس
منو هان رفتیم یجا خلوت سنگینی نگاه یکی رو حس کردم که برگشتم سمتش فلیکس بود...
هان:رعیس
تهری:ها چی آره میگم لیرانگو چیکار کردین
هان:رعیس لی رانگو جلو در خونه مامانتون گرفتیم داشت میرفت سمت خونه که ما اونو دزدیدیم
دستمو گذاشتم به بازوش و گفتم:آفرین میتونی بری
هان تعظیمی کردو رفت
من عادت داشتم اول برم بخار
تهری:شما ها شنا کنید من میرم بخار
رونانارا:خوش بگذره
هیونجین و بقیه جز فلیکس:خوش بگذره رعیس
رفتم سمت بخار البته اونی که زیاد بود رفتم تو همه جا بخار بود که حتا نمیتونستم صندلی رو ببینم که بشینم با دستام تونستم یجا برا نشستن پیدا کنم و نشستم بخار اونقد زیاد بود که نمیتونستم نفس بکشم ولی من همینو دوست داشتم
چند دقیقه ای چشامو بستم تا استراحت کنم که یهو...
فلیکس:اذیت نمیشی تو این بخار
چشامو باز کردم نشسته بود رو به روم
ولی اهمیتی ندادم و چشامو بستم
فلیکس:تهری!
تهری:هیس میخوام استراحت کنم..
چند دیقه ای سکوت کرد تا موقعی که صدای اشک ریختنش بلند شد
زود چشامو باز کردم دستاشو گذاشته بود صورتش و گریه میکرد
بلند شدم رفتم سمتش
تهری:فلی...فلیکس
تهری:پاشو
فلیکس پاشد که محکم بغلش کردم که هق هق هاش بلند شد
فلیکس:تهری من من....
تهری:هیس باشه معذرت میخام گریه نکن!
فلیکس از بغلم در امد یواش امد نزدیکم و لباشو آروم گداشت رو لبامم که عقب عقب رفتم که رسیدیم به دیوار آروم ولی عمیق میبوسید!اشکام شروع کرد به جاری شدن
که فلیکس یه دستشو گذاشت رو صورتم و پاکید!
لبمو ازش جدا کردمو محکم بغلش کردم
فلیکس هم محکم بغلم کردو شروع کردیم به گریه کردن
فلیکس:هققق تهریی
تهری:هققق
ازم جدا شد و گفت:ببخشید دیگه اذیتت نمیکنم
خواست بره که دستشو گرفتم برگشت سمتم
تهری:اگه دوسم داری بیا این عشقو شروع کنیم!
تهری:نارا بیا بند این مایو رو ببند
نارا:چشم اونی
نارا امد و بند مایوم رو بست
نارا:بدنت خیلی خوشگله بیب!
برگشتم سمتش دستامو قفل صورتش کردم و از سرش بوسیدم
تهری:تو هم همینطور پرنسسم
رونا:اههه تموم کنید حسودیم شد!بریم
منو نارا باهم خندیدم و رفتیم سمت استخر
پسرا تو آب بودن به جز هیونجین هان و فلیکس
هیونجین با دیدن ما به نارا خیره شد که نارا لپاش سرخ شده بودن
تهری:بلههه خبرایه خانوم!
نارا:اونی سربه سرم نذارر
رفتیم سمت پسرا که من گفتم:هان بیا باهام
هان:چشم رعیس
منو هان رفتیم یجا خلوت سنگینی نگاه یکی رو حس کردم که برگشتم سمتش فلیکس بود...
هان:رعیس
تهری:ها چی آره میگم لیرانگو چیکار کردین
هان:رعیس لی رانگو جلو در خونه مامانتون گرفتیم داشت میرفت سمت خونه که ما اونو دزدیدیم
دستمو گذاشتم به بازوش و گفتم:آفرین میتونی بری
هان تعظیمی کردو رفت
من عادت داشتم اول برم بخار
تهری:شما ها شنا کنید من میرم بخار
رونانارا:خوش بگذره
هیونجین و بقیه جز فلیکس:خوش بگذره رعیس
رفتم سمت بخار البته اونی که زیاد بود رفتم تو همه جا بخار بود که حتا نمیتونستم صندلی رو ببینم که بشینم با دستام تونستم یجا برا نشستن پیدا کنم و نشستم بخار اونقد زیاد بود که نمیتونستم نفس بکشم ولی من همینو دوست داشتم
چند دقیقه ای چشامو بستم تا استراحت کنم که یهو...
فلیکس:اذیت نمیشی تو این بخار
چشامو باز کردم نشسته بود رو به روم
ولی اهمیتی ندادم و چشامو بستم
فلیکس:تهری!
تهری:هیس میخوام استراحت کنم..
چند دیقه ای سکوت کرد تا موقعی که صدای اشک ریختنش بلند شد
زود چشامو باز کردم دستاشو گذاشته بود صورتش و گریه میکرد
بلند شدم رفتم سمتش
تهری:فلی...فلیکس
تهری:پاشو
فلیکس پاشد که محکم بغلش کردم که هق هق هاش بلند شد
فلیکس:تهری من من....
تهری:هیس باشه معذرت میخام گریه نکن!
فلیکس از بغلم در امد یواش امد نزدیکم و لباشو آروم گداشت رو لبامم که عقب عقب رفتم که رسیدیم به دیوار آروم ولی عمیق میبوسید!اشکام شروع کرد به جاری شدن
که فلیکس یه دستشو گذاشت رو صورتم و پاکید!
لبمو ازش جدا کردمو محکم بغلش کردم
فلیکس هم محکم بغلم کردو شروع کردیم به گریه کردن
فلیکس:هققق تهریی
تهری:هققق
ازم جدا شد و گفت:ببخشید دیگه اذیتت نمیکنم
خواست بره که دستشو گرفتم برگشت سمتم
تهری:اگه دوسم داری بیا این عشقو شروع کنیم!
۱۰.۰k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.