𝒘𝒉𝒂𝒕 𝒉𝒂𝒑𝒑𝒆𝒏𝒆𝒅

𝒘𝒉𝒂𝒕 𝒉𝒂𝒑𝒑𝒆𝒏𝒆𝒅
𝕻𝖆𝖗𝖙۴۷


ویو ا/ت
الان پنج سال از اومدن من به کانادا میگذره. رابطه منو شوگا مثل دوتا رفیق صمیمیه. و تو این چند سال که گذشت
خیلی پشتم بود و خیلی بهش اعتماد دارم.
امروز همینجوری رو تخت نشسته بودم سرم تو گوشی بود که یهو در با شتاب باز شد.
ا/ت: هوی، چته وحشی؟
شوگا: نمیخوای از این اتاق بیای بیرون؟
ا/ت: به تو چه؟
شوگا: ببین امشب......
ا/ت: مزایدست میدونم.
شوگا: اون وقت از کجا؟
ا/ت: انگار یادت رفته هکرم، خو گوشیت رو هک کردم.
شوگا: بچه پرو، پاشو بیا ناهار.
ا/ت:(لبخند پیروزمندانه)
ویو ا/ت
رفتم ناهار خوردم ساعت ۶ بود. مزایده ساعت ۸ شروع میشد و شروع کردم به اماده شدن.


ویو تهیونگ
پنج سال از مردن ا/ت میگذره. تو این پنج سال همچی تغییر کرده، دیگه اون تهیونگ سابق نشدم. افسرده شدم، سرد شدم، دلم خیلی برای ا/ت تنگ شده. ولی الان وضعیتم خیلی خیلی تغییر کرده. عضو یک باند مافیا شدم. و بعد یک سال خودم ی باند زدم و الان بزرگ ترین مافیای کره هستم.
و الان با تنها کسی که در ارتباط هستم سونگ کانگه. درباره سونگ کانگ که الان ازدواج کرده با جولیا. و ی دختر به اسم سول دارن.
داشتم تو دفترم کار میکردم که یهو...