تک پارتیه ولی تو ویس جا نمیشه
تک پارتیه ولی تو ویس جا نمیشه
(((راضی نیستم اگه اصکی/کپی کنی))
✪تک پارتی✪
کاپل: ات/جونگ کوک
(ات یک دختر 19 ساله است با موهای مشکی کوتاه، قد بلند، بدن انحنا دار و در یک خانواده سخت گیر زندگی میکنه ،جونگ کوک یک پسر 27 ساله است با موهای صاف مشکی،قد بلند،ورزش کار و ساکت و حسود.
ان دو همدیگه رو خیلی دوست داشتند و از رابطشون مطمئن بودند و تصمیم گرفتن که به خانواده هاشون خبر بدن!خانواد جونگ کوک عشقشون رو قبول میکنه ولی!خانواده ات خیلی سخت گیر بودند و هیچ چند از عشق ات با جونگ کوک راضی نبودند، خانواده ات، ات رو از جونگ کوک جدا میکنند و همه ی ارتباط بین انها رو قطع میکنند)
•صحنه•
جونگ کوک دیگه طاقت دوری از عشقش رو نداشت به یک بهونه ای از خانه بیرون میره و میره خانه ات،انقدر دلتنگ بود که هر ایده احمقانه ای به سرش میخورد که ات رو ببینه،از دیوار میره بالا و کنار پنجره اتاق ات می ایسته و به پنجره میزنه
ویو ات
«تو اتاق بودم از دلتنگی مثل دیونه ها شده بودم روی تخت دراز کشیده بودم و به سقف زل زده بودم که ناگهان صدای تخ تخ ای از پنجره اتاقم شنیدم و به سمت پنجره رفتم،وقتی پنجره رو باز کردم با ان چهره زیباش روبه رو شدم» ات: کوک!!! اینجا چی کار میکنی؟؟؟دیونه! مراقب باش میوفتی جونگ کوک میخنده و از پنجره وارد اتاق ات میشه
جونگ کوک: سلام خانم خوشگله! دلم برات تنگ شده بود پوزخند
ات اه میکشه و با نگرانی نگاهش میکنه ات: بابام خونست تو رو ببینه تا تیکه تیکت نکنه ولت نمیکنه میدونی نگرانتم
جونگ کوک: مهم نی، هر کاری میکنم تا فقط تو رو داشته باشم حالا فقط مال منی
ات تهدید های پدرش تو مغزش میچرخید و نگران و ترسیده بود ات: جونگ کوک! من دیگه دوستت ندارم بهتره نزدیک ام نشی
جونگ کوک با ناباوری بهش نگاه میکنه
جونگ کوک: چی! دوستم نداری! مطمئنی! ولی من میتونم ببینم تو وجودت یکی داد میزنه که دوستم داری! نکنه بخاطر تهدید های پدرت اینا رو میگی ها! "بهم بگو" حقیقت رو بهم بگو!! ات با چشم های پر اشک به جونگ کوک نگاه میکنه ات: بابام گفته اگه دوباره نزدیک ام بشی زندت نمیزاره! ولی من دوستت دارم میدونی خیلی دوستت دارم
جونگ کوک ات را بغل میکنه و موهاش رو نوازش میکنه جونگ کوک: ششـ...پرنسس گریه نکن منم خیلی دوستت دارم! میخوای برای اشکات بمیرم! هوم!
بریم برا پارت بعد....
(((راضی نیستم اگه اصکی/کپی کنی))
✪تک پارتی✪
کاپل: ات/جونگ کوک
(ات یک دختر 19 ساله است با موهای مشکی کوتاه، قد بلند، بدن انحنا دار و در یک خانواده سخت گیر زندگی میکنه ،جونگ کوک یک پسر 27 ساله است با موهای صاف مشکی،قد بلند،ورزش کار و ساکت و حسود.
ان دو همدیگه رو خیلی دوست داشتند و از رابطشون مطمئن بودند و تصمیم گرفتن که به خانواده هاشون خبر بدن!خانواد جونگ کوک عشقشون رو قبول میکنه ولی!خانواده ات خیلی سخت گیر بودند و هیچ چند از عشق ات با جونگ کوک راضی نبودند، خانواده ات، ات رو از جونگ کوک جدا میکنند و همه ی ارتباط بین انها رو قطع میکنند)
•صحنه•
جونگ کوک دیگه طاقت دوری از عشقش رو نداشت به یک بهونه ای از خانه بیرون میره و میره خانه ات،انقدر دلتنگ بود که هر ایده احمقانه ای به سرش میخورد که ات رو ببینه،از دیوار میره بالا و کنار پنجره اتاق ات می ایسته و به پنجره میزنه
ویو ات
«تو اتاق بودم از دلتنگی مثل دیونه ها شده بودم روی تخت دراز کشیده بودم و به سقف زل زده بودم که ناگهان صدای تخ تخ ای از پنجره اتاقم شنیدم و به سمت پنجره رفتم،وقتی پنجره رو باز کردم با ان چهره زیباش روبه رو شدم» ات: کوک!!! اینجا چی کار میکنی؟؟؟دیونه! مراقب باش میوفتی جونگ کوک میخنده و از پنجره وارد اتاق ات میشه
جونگ کوک: سلام خانم خوشگله! دلم برات تنگ شده بود پوزخند
ات اه میکشه و با نگرانی نگاهش میکنه ات: بابام خونست تو رو ببینه تا تیکه تیکت نکنه ولت نمیکنه میدونی نگرانتم
جونگ کوک: مهم نی، هر کاری میکنم تا فقط تو رو داشته باشم حالا فقط مال منی
ات تهدید های پدرش تو مغزش میچرخید و نگران و ترسیده بود ات: جونگ کوک! من دیگه دوستت ندارم بهتره نزدیک ام نشی
جونگ کوک با ناباوری بهش نگاه میکنه
جونگ کوک: چی! دوستم نداری! مطمئنی! ولی من میتونم ببینم تو وجودت یکی داد میزنه که دوستم داری! نکنه بخاطر تهدید های پدرت اینا رو میگی ها! "بهم بگو" حقیقت رو بهم بگو!! ات با چشم های پر اشک به جونگ کوک نگاه میکنه ات: بابام گفته اگه دوباره نزدیک ام بشی زندت نمیزاره! ولی من دوستت دارم میدونی خیلی دوستت دارم
جونگ کوک ات را بغل میکنه و موهاش رو نوازش میکنه جونگ کوک: ششـ...پرنسس گریه نکن منم خیلی دوستت دارم! میخوای برای اشکات بمیرم! هوم!
بریم برا پارت بعد....
۱.۱k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.