فیک پسر عموی غیرتی من
پا ت ۹
*از زبان جون وون*
*داشتم قدم میزدم که یه جسم بی هوش رو دیدم بعدش فهمیدم لاناست دوعیدم سمتش و بغلش کردم و بردمش پیش بقیه *
الکس.چی شده (نگران)
جون وون.داشتم پیاده روی میکردم حالا بگیرش ببرش پیش دکتر (وقتی اومد با کشتی ،کشتی دکتر داره )
الکس.باشه(الکس النا رو بغل میکنه و میبره پیش دکتر)
*نیم ساعت بعد*
الکس.دکتر خواهرم چشه
دکتر .مگه شما از مریضیش خبر ندارید
الکس .نه
دکتر . خب ایشون ناراحتی قلبی داره
الکس.واتتتت
دکتر .میتونید ببینید
*همه رفتن توی چادری که مال دکتر بود *
(خب این جزیره ای که اومدن هیچی نداره و یه کمپه)
الکس.لانا خوبی
لانا.ممنون(سرد )
الکس.جواب من ممنون بود
لانا.اوهوم(سرد)
الکس.تو از مریضی ت میدونستی
*دلم میخواست خودم رو جوری نشون بدم که انگار هیچی نشده*
لانا.اره(سرد و خونسرد)
الکس.هوف
*همه باهم رفتن بیرون*
*از زبان جون وون*
*داشتم قدم میزدم که یه جسم بی هوش رو دیدم بعدش فهمیدم لاناست دوعیدم سمتش و بغلش کردم و بردمش پیش بقیه *
الکس.چی شده (نگران)
جون وون.داشتم پیاده روی میکردم حالا بگیرش ببرش پیش دکتر (وقتی اومد با کشتی ،کشتی دکتر داره )
الکس.باشه(الکس النا رو بغل میکنه و میبره پیش دکتر)
*نیم ساعت بعد*
الکس.دکتر خواهرم چشه
دکتر .مگه شما از مریضیش خبر ندارید
الکس .نه
دکتر . خب ایشون ناراحتی قلبی داره
الکس.واتتتت
دکتر .میتونید ببینید
*همه رفتن توی چادری که مال دکتر بود *
(خب این جزیره ای که اومدن هیچی نداره و یه کمپه)
الکس.لانا خوبی
لانا.ممنون(سرد )
الکس.جواب من ممنون بود
لانا.اوهوم(سرد)
الکس.تو از مریضی ت میدونستی
*دلم میخواست خودم رو جوری نشون بدم که انگار هیچی نشده*
لانا.اره(سرد و خونسرد)
الکس.هوف
*همه باهم رفتن بیرون*
۴.۸k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.