((ز مدرسه تا عشق♥️)) ( پارت7)
((ز مدرسه تا عشق♥️)) ( پارت7)
خدایا چرا نمیتونم از نگاه کردنش دست بکشم چرا ضربان قلبم رفته بالا؟من چمه؟
یهو به خودم اومدم هولش دادمو فرار کردم بدو بدو از مدرسه اومدم بیرون بردیا با تعجب گفت:این چی بود؟دستشو گذاشت رو قلبش گفت:من چمه چرا ضربان قلبم رفته بالا؟)نصف راه خونه رو بدو بدو رفته بودن که وایسادم تا نفس تازه کنم،که یاد اون اتفاق افتادم با دستم محکم زدم تو سرم گفتم:خاک توسرت همتا( اییش)😥 بلند شدمو رفتم تو خونه با خیال راحت داشتم میرفتم تو اتاقم از پله ها آروم آروم خسته کوفته بالا رفتم به این فکر که فردا جلو بردیا چطوری بر خورد کنم؟ رسیدم به بالای پلهها میخواستم در اتاقمو وا کنم برم بکپم اما یهو مامانم با یه جارو جلو اتاقم ظاهر شد،من:یا ابوالفضل😵
وا مامان ترسیدم این چیه تو دستت چرا اخم کردی؟مامانم با نگاه های شیطانی جارو تو دستش گفت:خفه شو کجا بودی پدر سگ😡
من:مامان! مامانم:کجا بودی پدر سگ کجا بودی ها؟من:مامان بسه تو رو خدا انقدر بهم گفتی پدرسگ واقعا باورم شده بابام سگه منم تولتون😞 مامان:ایش خفه شو میگم کجا بودی؟،من:مامان خودت میدونی دیگه چی میخوای؟حتما باید بزنی تو سرم 🥺
مامان:میگی یا با همین جارو سیاه کبودت کنم؟ من:مدرسه بودم دیگه کجا میتونم باشم؟ مامان:اهان اون وفت از کیه مدرسه ها از ۷:۰۰ صبح تا الان شده😡👊
من:مگه مدیر زنگ نزده؟بهت خبر نداده؟ مامان:چیو زنگ نزده چیو خبر نداده؟ من: یعنی مدیر زنگ نزده! مامان:نه نزده
من: آخ جوونم🙆♀️🙆♀️ اینو گفتمو پاشدم وسط یه قر کمری دادم مامانم: وا این چی بود؟😐 من: هیچی هیچی مامان گلم دستشو گرفتمو بردم بیرون از اتاق گفتم شبت بخیر مامانی درم محکم بستم مامان:این چه مرگشه؟ دختره پدر سگ فردا با بابات به حسابت میرسم🤬🤬🤬🤬🤬🤬👊👊👊👊👊👊🤬🤬🤬🤬🤬🤬😡
خدایا چرا نمیتونم از نگاه کردنش دست بکشم چرا ضربان قلبم رفته بالا؟من چمه؟
یهو به خودم اومدم هولش دادمو فرار کردم بدو بدو از مدرسه اومدم بیرون بردیا با تعجب گفت:این چی بود؟دستشو گذاشت رو قلبش گفت:من چمه چرا ضربان قلبم رفته بالا؟)نصف راه خونه رو بدو بدو رفته بودن که وایسادم تا نفس تازه کنم،که یاد اون اتفاق افتادم با دستم محکم زدم تو سرم گفتم:خاک توسرت همتا( اییش)😥 بلند شدمو رفتم تو خونه با خیال راحت داشتم میرفتم تو اتاقم از پله ها آروم آروم خسته کوفته بالا رفتم به این فکر که فردا جلو بردیا چطوری بر خورد کنم؟ رسیدم به بالای پلهها میخواستم در اتاقمو وا کنم برم بکپم اما یهو مامانم با یه جارو جلو اتاقم ظاهر شد،من:یا ابوالفضل😵
وا مامان ترسیدم این چیه تو دستت چرا اخم کردی؟مامانم با نگاه های شیطانی جارو تو دستش گفت:خفه شو کجا بودی پدر سگ😡
من:مامان! مامانم:کجا بودی پدر سگ کجا بودی ها؟من:مامان بسه تو رو خدا انقدر بهم گفتی پدرسگ واقعا باورم شده بابام سگه منم تولتون😞 مامان:ایش خفه شو میگم کجا بودی؟،من:مامان خودت میدونی دیگه چی میخوای؟حتما باید بزنی تو سرم 🥺
مامان:میگی یا با همین جارو سیاه کبودت کنم؟ من:مدرسه بودم دیگه کجا میتونم باشم؟ مامان:اهان اون وفت از کیه مدرسه ها از ۷:۰۰ صبح تا الان شده😡👊
من:مگه مدیر زنگ نزده؟بهت خبر نداده؟ مامان:چیو زنگ نزده چیو خبر نداده؟ من: یعنی مدیر زنگ نزده! مامان:نه نزده
من: آخ جوونم🙆♀️🙆♀️ اینو گفتمو پاشدم وسط یه قر کمری دادم مامانم: وا این چی بود؟😐 من: هیچی هیچی مامان گلم دستشو گرفتمو بردم بیرون از اتاق گفتم شبت بخیر مامانی درم محکم بستم مامان:این چه مرگشه؟ دختره پدر سگ فردا با بابات به حسابت میرسم🤬🤬🤬🤬🤬🤬👊👊👊👊👊👊🤬🤬🤬🤬🤬🤬😡
۱.۸k
۱۷ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.