part ⁴
چند شاتی از شوگا
وقتی بدون اجازع اون رفتی بار
اما با صحنه ای ک دیدم رنگ از رخم پرید!
اون... اون شوگاس
حدس میزدم خاب باشه ولی....
راوی «
شوگا درحالی ک کلافه توی تاریکی مطلق نشسته بود روی کاناپه کرمی رنگ خونه... و دست هاش رو توی موهاش فرو برده بود منتظر همسرش بود
ساعت ها از اومدن شوگا ب خونه میگذشت... اما هنوز ات برنگشته بود!
1 ساعت 2 ساعت 3 ساعت و....
حوالی 3 نصفه شب بود ک باز شدن در باعث روشن شدن خونه شد
خیلی عصبی بود چیزی براش مهم نبود فقط اینو میخاست ک بدون ات کجا بوده ک حتا تلفنشم جواب نمیده
بلند شد تا بره سمتش اما وقتی دید دارع یواش یواش راه میره
ترجیح داد صداش کنه
صدای بم و عصبی شوگا تن دخترک رو بلرزه در اورد!
_ خانم مین ات! تا ان وقت شب کجا بودن..
سمت چراغ ها رفت تا رشنشون کنه
اما با دیدن سر وضع ات حوش از سرش پرید
خون جلوی چشماش رو گرفته بود
اون.. اون همسرش بود
اما چرا با این لباس کوتاه..
با این ارایش... بوی الکل
این دفه همه چی فرق داشت
اون قدم های اروم عصبیش ک هر لحظه ب ات نزدیک تر میشد
در عرض چند ثانیه توی 1 میلی متری دخترک ایستاد
و درحالی ک دستاش رو روی شونه های لخت همسرش قرارمیداد
لب زد
_ تا این وقت شب.. با این سر وضع کجا بودی!؟
+....
سکوت ات باعث غریدن شوگا شد
_دارم میگم کجا بودی؟! *داد
+ ب. ب. بیرون
_میدونم بیرون بودی.... کجای بیرون ها؟! *داد
+ عص.. عصبی نباش
_ ینی چی عصبی نباش... چرا باید همسرم اینجور بره بیرون اونم بدون اجازه من
چرا باید بوی الکل بده هااا؟! *داد
_ دیگه تکرار نمیکنم کجا بودی ؟
+....
_میخای خودم بهت بگم... هوم؟ ... بار بودی ن ؟
+ن.. ن
شوگا درحالی ک دستی توی موهاش کشید و روش رو برگردوند
گفت
_ کی رو بچه فرض کردی ات! *داد
+بسه! بسه چرا انقد روم داد میزنی
+ تو هیچ وقت خونه نیستی الانم ک اومدی اینطوری
بابا بسه منم ادمم
منم دوست دارم با تو وقتمو بگذرونم
اما تو چی.... ولش کن مگه اصن برات مهمم
اخرین کلمه ای بود ک ات ب زبون اورد
وارد اتاق شد و درو محکم پشت سرش بست!....
کمبود حرف )
وقتی بدون اجازع اون رفتی بار
اما با صحنه ای ک دیدم رنگ از رخم پرید!
اون... اون شوگاس
حدس میزدم خاب باشه ولی....
راوی «
شوگا درحالی ک کلافه توی تاریکی مطلق نشسته بود روی کاناپه کرمی رنگ خونه... و دست هاش رو توی موهاش فرو برده بود منتظر همسرش بود
ساعت ها از اومدن شوگا ب خونه میگذشت... اما هنوز ات برنگشته بود!
1 ساعت 2 ساعت 3 ساعت و....
حوالی 3 نصفه شب بود ک باز شدن در باعث روشن شدن خونه شد
خیلی عصبی بود چیزی براش مهم نبود فقط اینو میخاست ک بدون ات کجا بوده ک حتا تلفنشم جواب نمیده
بلند شد تا بره سمتش اما وقتی دید دارع یواش یواش راه میره
ترجیح داد صداش کنه
صدای بم و عصبی شوگا تن دخترک رو بلرزه در اورد!
_ خانم مین ات! تا ان وقت شب کجا بودن..
سمت چراغ ها رفت تا رشنشون کنه
اما با دیدن سر وضع ات حوش از سرش پرید
خون جلوی چشماش رو گرفته بود
اون.. اون همسرش بود
اما چرا با این لباس کوتاه..
با این ارایش... بوی الکل
این دفه همه چی فرق داشت
اون قدم های اروم عصبیش ک هر لحظه ب ات نزدیک تر میشد
در عرض چند ثانیه توی 1 میلی متری دخترک ایستاد
و درحالی ک دستاش رو روی شونه های لخت همسرش قرارمیداد
لب زد
_ تا این وقت شب.. با این سر وضع کجا بودی!؟
+....
سکوت ات باعث غریدن شوگا شد
_دارم میگم کجا بودی؟! *داد
+ ب. ب. بیرون
_میدونم بیرون بودی.... کجای بیرون ها؟! *داد
+ عص.. عصبی نباش
_ ینی چی عصبی نباش... چرا باید همسرم اینجور بره بیرون اونم بدون اجازه من
چرا باید بوی الکل بده هااا؟! *داد
_ دیگه تکرار نمیکنم کجا بودی ؟
+....
_میخای خودم بهت بگم... هوم؟ ... بار بودی ن ؟
+ن.. ن
شوگا درحالی ک دستی توی موهاش کشید و روش رو برگردوند
گفت
_ کی رو بچه فرض کردی ات! *داد
+بسه! بسه چرا انقد روم داد میزنی
+ تو هیچ وقت خونه نیستی الانم ک اومدی اینطوری
بابا بسه منم ادمم
منم دوست دارم با تو وقتمو بگذرونم
اما تو چی.... ولش کن مگه اصن برات مهمم
اخرین کلمه ای بود ک ات ب زبون اورد
وارد اتاق شد و درو محکم پشت سرش بست!....
کمبود حرف )
۱۳.۰k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.