فن فیک میناکو پارت ۴
بچها قبل از اینکه شروع کنم شیپ امایا رو تغیر میدم چون اکثریت شیپشون موچیروعه پس من گفتم شیپ امایا رو اوز کنم
________________________________________________________________________________________________________________________________
ولی هیچ صدایی نمیومد که یه لحظه از توی حیات صدای یه یکی از اون دختر ها بود که میگفت :تو نباید اینجا باشی بدنت هنوز خوب نشده تازه پاتم شکسته موندم چجوری تا اینجا اومدی؟بعدش هم پسره با یه لحن خیلی مهربون گفت :میدونم اما بوی خیلی عجیبی حس کردم! منم خواستم لباسامو بپوشم که دیدم کنار لباسام یه کتاب هست نمی دونم چرا ولی انگار برای من بود و باید میخوندمش پس منم شروع کردم به خوندنش اولش درباره یه مردی میگفت که اسمش موزان بود بعدش دیدم داره درباره مردی حرف میزنه که با موزان رو در رو شده بود و حتی باهاش جنگیده بود ولی شکست خورده بود اخر اون کتاب اسم اون مرد رو نوشته بود وقتی اسم رو خوندم فهمیدم اون مرد بابای من بوده ولی نمیدونم چرا هیچکس به من نگفت بابام یه هاشیرا را بوده چرا؟
بعدش اون خانمه اومد تو اتاق و بهم نگاه کرد و گفت لباساتو بپوش و بیا منم که برگشتم تا جوابشو بدم ولی انگار تعجب کرده بود بهم گفت چی توی اون کتاب دیدی که مردمک چشمت .......
________________________________________________________________________________________________________________________________
ولی هیچ صدایی نمیومد که یه لحظه از توی حیات صدای یه یکی از اون دختر ها بود که میگفت :تو نباید اینجا باشی بدنت هنوز خوب نشده تازه پاتم شکسته موندم چجوری تا اینجا اومدی؟بعدش هم پسره با یه لحن خیلی مهربون گفت :میدونم اما بوی خیلی عجیبی حس کردم! منم خواستم لباسامو بپوشم که دیدم کنار لباسام یه کتاب هست نمی دونم چرا ولی انگار برای من بود و باید میخوندمش پس منم شروع کردم به خوندنش اولش درباره یه مردی میگفت که اسمش موزان بود بعدش دیدم داره درباره مردی حرف میزنه که با موزان رو در رو شده بود و حتی باهاش جنگیده بود ولی شکست خورده بود اخر اون کتاب اسم اون مرد رو نوشته بود وقتی اسم رو خوندم فهمیدم اون مرد بابای من بوده ولی نمیدونم چرا هیچکس به من نگفت بابام یه هاشیرا را بوده چرا؟
بعدش اون خانمه اومد تو اتاق و بهم نگاه کرد و گفت لباساتو بپوش و بیا منم که برگشتم تا جوابشو بدم ولی انگار تعجب کرده بود بهم گفت چی توی اون کتاب دیدی که مردمک چشمت .......
۳.۴k
۱۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.