p56
p56
جیمین. حتما میام ساعت؟!
ات. عاممم فردا ساعت5 آدرسشم.....
جیمین. اوکی
مینهو. ات عروس دوماد دارن همو میبوس بریم نزدیک تر؟
ات. باشه
به سمت پایین حصنه حرکت کردم... اووووجین بوسیدش برگشتم طرف مینهو که با دقت نگا میکرد
ات. یا مینهوااا تو هنوز بچه ای نگا نکن
مینهو. تا جایی که یادمه دوسال ازت بزرگ ترم
ات. به هر حال ایششش
برگشتم جلو رو دیدم بلخره هیونگ ما دل از لبای عروسش کندو حالا وقت پرت کردن گل شد همنطوری که همونجا وایستاده بودیم که با پرت شدن گل نگاهی به پاهام کردم درسته گل افتاده بود کنار پای من و یه مرد سرمو بالا کردم که با دیدن فرد اخمام رفت تو هم اون کوک بود سریع یکی از دختر امد گلو برداشت جیغ جیغ میکرد ایشششش چشم غره ای(نمیدانم درسته یا نه)نثارش کردم
ات. مینهو بریم
مینهو. باشه
به سمت در خروجی رفتمو اونم پشت سرم میومد اصلا نمیخواستم باهاش چشم تو چشم بشم
همینطور که پا تند میکردم دستم از پشت کشیده شد...
ات. ولم کن(سرد، عصبی)
مینهو میخواست بهش حمله کنه که گفتم...
ات. مینهو لطفا چند دقیقه تنهامون بزار
مینهو. ولی...
ات. لطفا
مینهو از اونجا دور شدو برگشتم سمت کوک
ات. چی میخوای از جونم ولم کن(عصبی، کمی بلند)
دستمو گرفت منو کشون کشون برد یه جای خلوت راستش از این کارش ترسیدم...
منو به دیوار کبوندو دستاشو دورم قفل کرد... نزدیکم شدو میخواست ببوسمتم اما بطور غیر ارادی سیلی نثارش کردم دستشو بالا آورد تا بهم سیلی بزنه سریع جلو صورتمو گرفتم.... اما هیچ چیزی احساس نکردم آروم دستامو برداشتم که دیدم دستش رو هوا مونده دستاشو مشت کردو به دیوار میزد انقدر زد که از لای انگشتاش خون میومد... ترسیدم خیلی زیاد میخواستم سمتش برم اما با یاد آوری کاری که باهام کرد پشیمون شدم... از دیوار دل کندو محکم بغلم کرد هنوز تو شک بودم که شونه های لختم خیس شد..... اون داشت گریه میکرد؟... بدون هیچ حرکتی وایستاده بودم سرشو تو موهام فرو کردو بوکشید... لحظه ای به خودم امدمو از خودم جداش کردم
ات. عوضی به چه حقی بغلم میکنی هااااا(داد، عصبی)
کوک. ات م...(بغض)
با دادی که زدم مینهو با دو امد سمتم
منیهو. چیشد ات خوبی؟!
ات. بریم مینهو
سریع از اون جا دور شدمو سوار ماشین شدم سرمو به شیشه ماشین تکیه دادم که مینهو هم حرکت کرد...
منیهو. فضولی نباشه ولی چه اتفاقی بین تو و اون مرد افتاده؟
ات. قبلا باهم بودیم!
منیهو. دلیل جدایتون؟
ات. گفت ازم خسته شده
دیگه حرفی نزدیم رسیدم خونه که مینهو گفت..
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
جیمین. حتما میام ساعت؟!
ات. عاممم فردا ساعت5 آدرسشم.....
جیمین. اوکی
مینهو. ات عروس دوماد دارن همو میبوس بریم نزدیک تر؟
ات. باشه
به سمت پایین حصنه حرکت کردم... اووووجین بوسیدش برگشتم طرف مینهو که با دقت نگا میکرد
ات. یا مینهوااا تو هنوز بچه ای نگا نکن
مینهو. تا جایی که یادمه دوسال ازت بزرگ ترم
ات. به هر حال ایششش
برگشتم جلو رو دیدم بلخره هیونگ ما دل از لبای عروسش کندو حالا وقت پرت کردن گل شد همنطوری که همونجا وایستاده بودیم که با پرت شدن گل نگاهی به پاهام کردم درسته گل افتاده بود کنار پای من و یه مرد سرمو بالا کردم که با دیدن فرد اخمام رفت تو هم اون کوک بود سریع یکی از دختر امد گلو برداشت جیغ جیغ میکرد ایشششش چشم غره ای(نمیدانم درسته یا نه)نثارش کردم
ات. مینهو بریم
مینهو. باشه
به سمت در خروجی رفتمو اونم پشت سرم میومد اصلا نمیخواستم باهاش چشم تو چشم بشم
همینطور که پا تند میکردم دستم از پشت کشیده شد...
ات. ولم کن(سرد، عصبی)
مینهو میخواست بهش حمله کنه که گفتم...
ات. مینهو لطفا چند دقیقه تنهامون بزار
مینهو. ولی...
ات. لطفا
مینهو از اونجا دور شدو برگشتم سمت کوک
ات. چی میخوای از جونم ولم کن(عصبی، کمی بلند)
دستمو گرفت منو کشون کشون برد یه جای خلوت راستش از این کارش ترسیدم...
منو به دیوار کبوندو دستاشو دورم قفل کرد... نزدیکم شدو میخواست ببوسمتم اما بطور غیر ارادی سیلی نثارش کردم دستشو بالا آورد تا بهم سیلی بزنه سریع جلو صورتمو گرفتم.... اما هیچ چیزی احساس نکردم آروم دستامو برداشتم که دیدم دستش رو هوا مونده دستاشو مشت کردو به دیوار میزد انقدر زد که از لای انگشتاش خون میومد... ترسیدم خیلی زیاد میخواستم سمتش برم اما با یاد آوری کاری که باهام کرد پشیمون شدم... از دیوار دل کندو محکم بغلم کرد هنوز تو شک بودم که شونه های لختم خیس شد..... اون داشت گریه میکرد؟... بدون هیچ حرکتی وایستاده بودم سرشو تو موهام فرو کردو بوکشید... لحظه ای به خودم امدمو از خودم جداش کردم
ات. عوضی به چه حقی بغلم میکنی هااااا(داد، عصبی)
کوک. ات م...(بغض)
با دادی که زدم مینهو با دو امد سمتم
منیهو. چیشد ات خوبی؟!
ات. بریم مینهو
سریع از اون جا دور شدمو سوار ماشین شدم سرمو به شیشه ماشین تکیه دادم که مینهو هم حرکت کرد...
منیهو. فضولی نباشه ولی چه اتفاقی بین تو و اون مرد افتاده؟
ات. قبلا باهم بودیم!
منیهو. دلیل جدایتون؟
ات. گفت ازم خسته شده
دیگه حرفی نزدیم رسیدم خونه که مینهو گفت..
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
۴.۱k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.