۲۲ پارت
۲۲ پارت
جیمین که صدای زنگ خطرو شنیده بود از اتاق رفت بیرون و درو بست .
ات :عوضی .(زیره لب
کوک :خب
ات :خب
کوک :توی چشمام نگاه کن ات
سرم و آوردم بالا و توی چشمای آبیش زل زدم نمی تونستم دروغ بگم بهش
ات :ام باشه باشه توضیح میدم خب اون شیطان حالا عاشق من شده
و به هردری میزنه که بتونه منو بگیره و باخودش ببره
کوک :ههیی چه زندگی من دارم.
با درد از روی تخت بلند شدم و نشستم که دیدم قطره طلایی اشکش داره از چشماش میریزه
ات :نه نه نه
دویدم و بغلش کردم و سرش و توی سینم فرو بردم و نوازشش میکردم نمیدونم چرا ولی حس
گرمای بیش از حدی داشت اولین بارم بود که کسی رو بغل میکنم
کوک ؛
وقتی بغلم کرد حس گرما تمام و جونم و گرفت .
مثل این میبود که انگار یکی داشت با قلبم آتیش بازی میکرد
کوک :پس عشق دو فرشته اینجوریه ؟
ات نگاهی بهش انداختم و دیدم که حالش بهتره
ات :بریم بیرون دوری بزنیم کوکی میخوام ببینم میتونی درست بابال هات پرواز کنی یانه ؟
بعد هر دوتایی به سمت بالکن رفتن و به سمت پایین پریدن و به آسمون اوج گرفتن.
کوک :......
لایک ۲۰
کامنت ۱۰
فالو کنید
جیمین که صدای زنگ خطرو شنیده بود از اتاق رفت بیرون و درو بست .
ات :عوضی .(زیره لب
کوک :خب
ات :خب
کوک :توی چشمام نگاه کن ات
سرم و آوردم بالا و توی چشمای آبیش زل زدم نمی تونستم دروغ بگم بهش
ات :ام باشه باشه توضیح میدم خب اون شیطان حالا عاشق من شده
و به هردری میزنه که بتونه منو بگیره و باخودش ببره
کوک :ههیی چه زندگی من دارم.
با درد از روی تخت بلند شدم و نشستم که دیدم قطره طلایی اشکش داره از چشماش میریزه
ات :نه نه نه
دویدم و بغلش کردم و سرش و توی سینم فرو بردم و نوازشش میکردم نمیدونم چرا ولی حس
گرمای بیش از حدی داشت اولین بارم بود که کسی رو بغل میکنم
کوک ؛
وقتی بغلم کرد حس گرما تمام و جونم و گرفت .
مثل این میبود که انگار یکی داشت با قلبم آتیش بازی میکرد
کوک :پس عشق دو فرشته اینجوریه ؟
ات نگاهی بهش انداختم و دیدم که حالش بهتره
ات :بریم بیرون دوری بزنیم کوکی میخوام ببینم میتونی درست بابال هات پرواز کنی یانه ؟
بعد هر دوتایی به سمت بالکن رفتن و به سمت پایین پریدن و به آسمون اوج گرفتن.
کوک :......
لایک ۲۰
کامنت ۱۰
فالو کنید
۳.۰k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.