حالا من باید برای چشمهات وانیکاد بخوانم ...
حالا من باید برای چشمهات وانیکاد بخوانم ...
( و یقولون انهو لمجنون )
مجنون منم این روزها ، در میانه ، میان وعده های جنون !
(و ما هو ذکرالعالمین )
مرا وعده ی دیداری بده در این صبح ، به بوسیدن دستهات !
حالا من در خانه راه میروم و هوایی را که تو جا گذاشتی را نفس میکشم !
آخر کجا روم که یادت نباشد و یادت نیایم ؟!
چشمهات ، هوای خانه را هوایی میکند !
یادته چه ذوقی میکردم از صدای ابی تو حجره ی .. .. !
دل گره زده بودم به سر برگرداندنت .. به بوسه ای کوتاه .. به عمق بی پایانه شادیه چشمهات ..
الان دیگه حتی دلشو ندارم بهش فکر کنم !
غریبه که نیستی
از عاشقی تا قاتل شدن فاصله ای ندارم وقتی حرف تو میون باشه !
برات نوشته بودم !
کسانی که به تو فکر .. به تو فکر ..
ببین ، حتی فکر کرده بودند را سلاخی میکنم !
چ ق د ر دلم میخاست زندگی کنیم !
نشد ! #بط
( و یقولون انهو لمجنون )
مجنون منم این روزها ، در میانه ، میان وعده های جنون !
(و ما هو ذکرالعالمین )
مرا وعده ی دیداری بده در این صبح ، به بوسیدن دستهات !
حالا من در خانه راه میروم و هوایی را که تو جا گذاشتی را نفس میکشم !
آخر کجا روم که یادت نباشد و یادت نیایم ؟!
چشمهات ، هوای خانه را هوایی میکند !
یادته چه ذوقی میکردم از صدای ابی تو حجره ی .. .. !
دل گره زده بودم به سر برگرداندنت .. به بوسه ای کوتاه .. به عمق بی پایانه شادیه چشمهات ..
الان دیگه حتی دلشو ندارم بهش فکر کنم !
غریبه که نیستی
از عاشقی تا قاتل شدن فاصله ای ندارم وقتی حرف تو میون باشه !
برات نوشته بودم !
کسانی که به تو فکر .. به تو فکر ..
ببین ، حتی فکر کرده بودند را سلاخی میکنم !
چ ق د ر دلم میخاست زندگی کنیم !
نشد ! #بط
۵.۱k
۱۷ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.