یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان ارتش
پارت هفتادو چهار
ارتان:باهاش آشتی کردی
ملکا:آره
ارتان:مگه بهت خیانت نکرده بود
ملکا:نه براش پاپوش درست کرده بودن
ارتان:خوشحال شدم از اینکه با هم آشتی کردین
ملکا:ممنون
ارتان:من دیگه میرم
..
دوست ارتان:تونستی بهتر بگی دوسش داری
ارتان:باهم آشتی کرده بودن
بعدشم ملکا اصلا منو دوست نداره
خیلی خوشحال بود باشه همینطوری خوشحال بمونه
بهم گفت دو روز دیگه هم عروسیشه منم دعوتم
دوست:تو هم میخوای بری؟
ارتان:آره میخوام برم
دوست:داداش تو دیونه ای میخوای بری چیکار
آنجا آخه
ارتان:میخوام خوشحالیش رو ببینم
دوست:من دیگه نمیتونم چیزی بهت بگم
خودت میدونی
رمان ارتش
پارت هفتادو چهار
ارتان:باهاش آشتی کردی
ملکا:آره
ارتان:مگه بهت خیانت نکرده بود
ملکا:نه براش پاپوش درست کرده بودن
ارتان:خوشحال شدم از اینکه با هم آشتی کردین
ملکا:ممنون
ارتان:من دیگه میرم
..
دوست ارتان:تونستی بهتر بگی دوسش داری
ارتان:باهم آشتی کرده بودن
بعدشم ملکا اصلا منو دوست نداره
خیلی خوشحال بود باشه همینطوری خوشحال بمونه
بهم گفت دو روز دیگه هم عروسیشه منم دعوتم
دوست:تو هم میخوای بری؟
ارتان:آره میخوام برم
دوست:داداش تو دیونه ای میخوای بری چیکار
آنجا آخه
ارتان:میخوام خوشحالیش رو ببینم
دوست:من دیگه نمیتونم چیزی بهت بگم
خودت میدونی
۱۴.۳k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.