ات: خوب بگو
ات: خوب بگو
چانگ مین: چیو
ات: چرا اینجایی
چانگ مین قضیه رو برا ات تعریف میکنم ( تو پست قبلی هست )
ات: خوب راستش نمیدونم چی بگم ممنون که امدی دنبالم خیلی خوشحال شدم ولی خوب من نمیتونم از کوک جدا بشم چون خیلی دوسش
چانگ مین: چجوری اخه اون که خیلی عذابت داده
ات: درسته ولی من عاشقشم نمی تونم ولش کنم
چانگ مین: اوففف خوب بگذریم چی میخوری
ات: هیچی
چانگ مین: ببخشید
گارسون: بفرمایید
چانگ مین: دوتا لاته چای سبز
گارسون: چشم
ات: هنوز یادته چی دوست دارم
چانگ مین : مگه میشه یادم نباشه تو صمیمیترین دوستم بودی همیشه باهم کافه بودیم
ات:😂
ویو من
ات و چانگ مین تا ساعت ۱۰ شب بیرون بودنو باهم وقت میگذروندن
ویو ات
به ساعتم نگاه کردم نهههههه کوک یکساعت دیگه میرسه
ات: چانگی من باید برم
چانگ مین: چیزی شده
ات: نه فعلا
چانگ مین: اکی بای
ویو کوک
کارم تموم شده بود راه افتادم سمت خونه ولی وقتی رسیدم خبری از ات نبود زنگ زدم بهش ولی جواب نداد برا همین زنگ زدم به یکی از بادیگاردا
کوک: ات کجاست
بادیگارد: قربان تو راهیم
کوک: عجله کن
ویو ات
وقتی از در رفتم داخل کوک خیلی عصبانی بود
کوک: کجا بودی
ات: بیرون بودم
کوک: این وقت شب
ات: کوک مگه ساعت چنده چرا انقدر سخت میگیری بادیگاردا همراهم بودن دیگه
کوک: اوفف باشه خوب نگرانت شدم
ات: خوب نشو ( با حالت بچگونه رفت تو اتاقو رفت زیر پتو )
رفتم رو تخت نشستم
کوک: چی می خوای
ات: باید برام خوراکی بخری ( با حالت بچگونه )
کوک : باشه پاشو باهم بریم ( با خنده )
ات از زیر پتو پرید بیرون
ات: واقعاا
کوک: اوهوم بیا بریم
ات: باشه
ویو ات
باهم رفتیم و کلی خوراکی خریدیم
ات: کوک میشه برام ازونا بخری
کوک: چی
ات: اون خرس گنده که تو دستش سبد شکلات
کوک:باشه
ات: میسی
( رسیدن خونه)
ات: کوک میای فیلم ببینیم
کوک: باشه
ات: بیا فیلم ترسناک ببینیم
کوک: مطمئنی کوچولو
ات: اوهوم
داشتیم فیلم نگاه میکردیم که بله مت مث سگ ترسیدم و پریدم بغل کوک
کوک: خوب کوچولو تو که میترسی برا چی نگاه میکنی
ات: کوک تو رو خدا عوضش کن
کوک:😂😂
ات: برات دارم ( زیر لبش)
ات: عشقم بریم بخوابیم
کوک:باشه
ات میره لاف و بالش میاره و میدوه تو اتاقو درو قفل میکنه
کوک: ات اینا چیه
ات: تو امشب رو مبل می خوابی
کوک: چراا
ات: چون مسخرم کردی حقته
کوک: حالا مطمئنی تو اتاق تنهایی
ات: چی خوب اره بجز من کس دیگه اینجا نیست
کوک: اکی باشه امشب و با جنا بگذرون امیدوارم نترسی
ات سریع درو باز میکنه و میپره بغل کوک
ات: غلط کردم بیا باهم بخوابیم من میترسم
کوک: باشه کوچولو😂
صبح
ویو کوک
صبح با خوردن نور خورشید تو صورتم از خواب بیدار شدم گوشیم و روشن کردم تا ساعد نگاه کنم که دیدم یکی برام پیام فرستاده پیامو باز کردم ۴ تا عکس بود از ات با به پسره عصابم خورد شد و ............
تموم شد امیدوارم خوشتون بیاد😁💜
چانگ مین: چیو
ات: چرا اینجایی
چانگ مین قضیه رو برا ات تعریف میکنم ( تو پست قبلی هست )
ات: خوب راستش نمیدونم چی بگم ممنون که امدی دنبالم خیلی خوشحال شدم ولی خوب من نمیتونم از کوک جدا بشم چون خیلی دوسش
چانگ مین: چجوری اخه اون که خیلی عذابت داده
ات: درسته ولی من عاشقشم نمی تونم ولش کنم
چانگ مین: اوففف خوب بگذریم چی میخوری
ات: هیچی
چانگ مین: ببخشید
گارسون: بفرمایید
چانگ مین: دوتا لاته چای سبز
گارسون: چشم
ات: هنوز یادته چی دوست دارم
چانگ مین : مگه میشه یادم نباشه تو صمیمیترین دوستم بودی همیشه باهم کافه بودیم
ات:😂
ویو من
ات و چانگ مین تا ساعت ۱۰ شب بیرون بودنو باهم وقت میگذروندن
ویو ات
به ساعتم نگاه کردم نهههههه کوک یکساعت دیگه میرسه
ات: چانگی من باید برم
چانگ مین: چیزی شده
ات: نه فعلا
چانگ مین: اکی بای
ویو کوک
کارم تموم شده بود راه افتادم سمت خونه ولی وقتی رسیدم خبری از ات نبود زنگ زدم بهش ولی جواب نداد برا همین زنگ زدم به یکی از بادیگاردا
کوک: ات کجاست
بادیگارد: قربان تو راهیم
کوک: عجله کن
ویو ات
وقتی از در رفتم داخل کوک خیلی عصبانی بود
کوک: کجا بودی
ات: بیرون بودم
کوک: این وقت شب
ات: کوک مگه ساعت چنده چرا انقدر سخت میگیری بادیگاردا همراهم بودن دیگه
کوک: اوفف باشه خوب نگرانت شدم
ات: خوب نشو ( با حالت بچگونه رفت تو اتاقو رفت زیر پتو )
رفتم رو تخت نشستم
کوک: چی می خوای
ات: باید برام خوراکی بخری ( با حالت بچگونه )
کوک : باشه پاشو باهم بریم ( با خنده )
ات از زیر پتو پرید بیرون
ات: واقعاا
کوک: اوهوم بیا بریم
ات: باشه
ویو ات
باهم رفتیم و کلی خوراکی خریدیم
ات: کوک میشه برام ازونا بخری
کوک: چی
ات: اون خرس گنده که تو دستش سبد شکلات
کوک:باشه
ات: میسی
( رسیدن خونه)
ات: کوک میای فیلم ببینیم
کوک: باشه
ات: بیا فیلم ترسناک ببینیم
کوک: مطمئنی کوچولو
ات: اوهوم
داشتیم فیلم نگاه میکردیم که بله مت مث سگ ترسیدم و پریدم بغل کوک
کوک: خوب کوچولو تو که میترسی برا چی نگاه میکنی
ات: کوک تو رو خدا عوضش کن
کوک:😂😂
ات: برات دارم ( زیر لبش)
ات: عشقم بریم بخوابیم
کوک:باشه
ات میره لاف و بالش میاره و میدوه تو اتاقو درو قفل میکنه
کوک: ات اینا چیه
ات: تو امشب رو مبل می خوابی
کوک: چراا
ات: چون مسخرم کردی حقته
کوک: حالا مطمئنی تو اتاق تنهایی
ات: چی خوب اره بجز من کس دیگه اینجا نیست
کوک: اکی باشه امشب و با جنا بگذرون امیدوارم نترسی
ات سریع درو باز میکنه و میپره بغل کوک
ات: غلط کردم بیا باهم بخوابیم من میترسم
کوک: باشه کوچولو😂
صبح
ویو کوک
صبح با خوردن نور خورشید تو صورتم از خواب بیدار شدم گوشیم و روشن کردم تا ساعد نگاه کنم که دیدم یکی برام پیام فرستاده پیامو باز کردم ۴ تا عکس بود از ات با به پسره عصابم خورد شد و ............
تموم شد امیدوارم خوشتون بیاد😁💜
۱۴.۱k
۱۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.