پارت ۶۴ (اگه گذاشتین استراحت کنیم )
بنفشه گفت:
ـ بسپارش به ما.
ـ مي دونين چيه بچه ها؟! به خودم اميدوار شدم.
ـ واسه چي؟
ـ فهميدم حرفام حسابي شما رو ميخکوب کرده بود و اين قدر محو شده بودين که اصلا نفهميدين گربه چشم عسلي هم اومد.
بنفشه از جا پريد و با جيغ جيغ گفت:
ـ کو کجاست؟
من و شبنم خنديديم و بنفشه با شادي به ميز اون ها نگاه کرد. گربه چشم عسلي با ژست قشنگ و تيپ محشرتر از بار قبلش سر ميز نشسته بود و مشغول صحبت با دوستاش بود.
بنفشه از جا بلند شد و به بهانه ي اين که به گارسون سفارش آب بده، با ناز از جلوي ميز اون ها رد شد تا اون رو بهتر ببينه، ولي اون پسر حتي نيم نگاهي هم به سمت بنفشه ننداخت و بنفشه دست از پا درازتر برگشت و ما کلي اون رو مسخره کرديم. وقتي بنفشه نشست، اين بار نوبت اون بود که بلند شه. از جا بلند شد و به سمت گارسون رفت. شايد مي خواست براي خودش غذا سفارش بده. مشغول صحبت با گارسون بود که در يک لحظه ي حساس، البته از نظر ما، فربد اون رو صدا کرد و ما بالاخره اسم اين شاهزاده رويايي رو فهميديم:
ـ آرتان، گوشيت داره زنگ مي خوره.
بنفشه ول شد روي ميز:
ـ آرتــــان.
شبنم گفتم:
ـ جونم اسم.
ـ حالا يعني چي اين اسم؟
بنفشه سريع گوشيش رو در آورد و گفت من معني اسماي اصيل رو توي گوشيم دارم. تند تند سرچ کرد و گفت:
ـ يعني پربرکت و نام پدر زن داريوش کبير و همين طور يکي از پهلوانان سنتي آريانا.
سري تکون دادم و گفتم:
ـ چه اسم اصيلي! ايرانيِ ايراني.
ـ خيلي با کلاسه!
زدم تو سر بنفشه و گفتم:
ـ بسپارش به ما.
ـ مي دونين چيه بچه ها؟! به خودم اميدوار شدم.
ـ واسه چي؟
ـ فهميدم حرفام حسابي شما رو ميخکوب کرده بود و اين قدر محو شده بودين که اصلا نفهميدين گربه چشم عسلي هم اومد.
بنفشه از جا پريد و با جيغ جيغ گفت:
ـ کو کجاست؟
من و شبنم خنديديم و بنفشه با شادي به ميز اون ها نگاه کرد. گربه چشم عسلي با ژست قشنگ و تيپ محشرتر از بار قبلش سر ميز نشسته بود و مشغول صحبت با دوستاش بود.
بنفشه از جا بلند شد و به بهانه ي اين که به گارسون سفارش آب بده، با ناز از جلوي ميز اون ها رد شد تا اون رو بهتر ببينه، ولي اون پسر حتي نيم نگاهي هم به سمت بنفشه ننداخت و بنفشه دست از پا درازتر برگشت و ما کلي اون رو مسخره کرديم. وقتي بنفشه نشست، اين بار نوبت اون بود که بلند شه. از جا بلند شد و به سمت گارسون رفت. شايد مي خواست براي خودش غذا سفارش بده. مشغول صحبت با گارسون بود که در يک لحظه ي حساس، البته از نظر ما، فربد اون رو صدا کرد و ما بالاخره اسم اين شاهزاده رويايي رو فهميديم:
ـ آرتان، گوشيت داره زنگ مي خوره.
بنفشه ول شد روي ميز:
ـ آرتــــان.
شبنم گفتم:
ـ جونم اسم.
ـ حالا يعني چي اين اسم؟
بنفشه سريع گوشيش رو در آورد و گفت من معني اسماي اصيل رو توي گوشيم دارم. تند تند سرچ کرد و گفت:
ـ يعني پربرکت و نام پدر زن داريوش کبير و همين طور يکي از پهلوانان سنتي آريانا.
سري تکون دادم و گفتم:
ـ چه اسم اصيلي! ايرانيِ ايراني.
ـ خيلي با کلاسه!
زدم تو سر بنفشه و گفتم:
۱.۶k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.