مافیا جذااااب مغرور p:13
دید بزنم که همونجور موقعیتم رو یادم رفت و جمله آخر رو با صدای ملایم پشت در اتاق تهیونگ گفتم (همنون که ای کاشی می تونستم بیشتر دید بزنم) که تهیونگ با صدای بمش گفت : چی رو بیشتر دید بزنی ؟ نکنه منو ؟ اگه اینجوریه بگو تا بهت نشون بدن *خنده
یونا : ن.نه ک.کی گف.گفته م.من همیچین حرفی زدم ؟ تهیونگ : خودت و کشیدت بردت داخل اتاق و بین در و خودش قرارت داد و در قفل کرد و کلید رو انداخت تهیونگ : در چه حد میخوای ؟ یونا : هیچی اصن منظورت چیه ؟ که تهیونگ بغلم کرد و برآید استایل و بردم گذاشتت رو تخت و گفت : خجالت نکش ما اون کارو باهم کردیم حالا هم باردار شدی و دستش رو زیر دلم و شکمم کشید * خمار و ترس بدنم رو برداشت که گفتم : چقد بی جنبه ای سیسپکات (نمیدونم درست نوشتم یانه) رو می گفتم که تک خنده ای کرد و لباسش رو در آورد و گفت : ملکه من اینم سیس پکام در اختیار توست بانو و هر کار می خوای بکن گفتم : هر کاری ؟ گفت : آره و منم گفتم : چقد مهربون شدی و نیپلا شو به بازی گرفتم بعد دستم رو سیس پکاش می کشیدم که کنترلم از دستم خارج شد و روی د*یکش دست می کشیدم و یه مقدار فشارش داد که با ناله کوچیک تهیونگ با خودم اومد و گفتم ببخشید که گفت : دیگه ببخشید نداریم کاملا الان تحریک شدم حالا من چیکار کنم ؟ من نمیدونم ولی باید خودت درستش کنی و منه از خدا خواسته گفتم : باشه که دستم رو بردم سمت شلوارش و زیپ شو باز کردم و تا حدی پایین کشیدم با باکسرش (نمیدون درست نوشتم یانه) هم همین کار رو کردم و اون شو به دست گرفتم و ( خب الان دیگه حوصله نوشتن کار شو ندارم ) یه ناله های ریزی میکرد و بعد چن دقیقه تموم شد و لباسش رو براش کشیدم بالا گه گفت : یونا این تویی ؟ فک نمیکردم برام اینکار رو بکنی گفتم : راستش بهت یه حسایی پیدا کردم واسه همین اومدم اتاقت که دیدم با ذوق بهم گفت : عاشقتم و بغلم کرد و رفتم شام خوردیم و بعد رفتیم تو اتاق ته خوابیدیم و...
( ساعت ۵ صبح و من دارم فیک می نویسم پس لایک زیاد کنید . ببینید ادمینتون چقد مهربونه . ولی بازم خوشحالم که سریع شرطا میرسونید 🤗😂 )
شرطا : ۶ تا لایک یا ۳۳ تایی شیم
راستی منو به دوستاتون معرفی کنید 👻
یونا : ن.نه ک.کی گف.گفته م.من همیچین حرفی زدم ؟ تهیونگ : خودت و کشیدت بردت داخل اتاق و بین در و خودش قرارت داد و در قفل کرد و کلید رو انداخت تهیونگ : در چه حد میخوای ؟ یونا : هیچی اصن منظورت چیه ؟ که تهیونگ بغلم کرد و برآید استایل و بردم گذاشتت رو تخت و گفت : خجالت نکش ما اون کارو باهم کردیم حالا هم باردار شدی و دستش رو زیر دلم و شکمم کشید * خمار و ترس بدنم رو برداشت که گفتم : چقد بی جنبه ای سیسپکات (نمیدونم درست نوشتم یانه) رو می گفتم که تک خنده ای کرد و لباسش رو در آورد و گفت : ملکه من اینم سیس پکام در اختیار توست بانو و هر کار می خوای بکن گفتم : هر کاری ؟ گفت : آره و منم گفتم : چقد مهربون شدی و نیپلا شو به بازی گرفتم بعد دستم رو سیس پکاش می کشیدم که کنترلم از دستم خارج شد و روی د*یکش دست می کشیدم و یه مقدار فشارش داد که با ناله کوچیک تهیونگ با خودم اومد و گفتم ببخشید که گفت : دیگه ببخشید نداریم کاملا الان تحریک شدم حالا من چیکار کنم ؟ من نمیدونم ولی باید خودت درستش کنی و منه از خدا خواسته گفتم : باشه که دستم رو بردم سمت شلوارش و زیپ شو باز کردم و تا حدی پایین کشیدم با باکسرش (نمیدون درست نوشتم یانه) هم همین کار رو کردم و اون شو به دست گرفتم و ( خب الان دیگه حوصله نوشتن کار شو ندارم ) یه ناله های ریزی میکرد و بعد چن دقیقه تموم شد و لباسش رو براش کشیدم بالا گه گفت : یونا این تویی ؟ فک نمیکردم برام اینکار رو بکنی گفتم : راستش بهت یه حسایی پیدا کردم واسه همین اومدم اتاقت که دیدم با ذوق بهم گفت : عاشقتم و بغلم کرد و رفتم شام خوردیم و بعد رفتیم تو اتاق ته خوابیدیم و...
( ساعت ۵ صبح و من دارم فیک می نویسم پس لایک زیاد کنید . ببینید ادمینتون چقد مهربونه . ولی بازم خوشحالم که سریع شرطا میرسونید 🤗😂 )
شرطا : ۶ تا لایک یا ۳۳ تایی شیم
راستی منو به دوستاتون معرفی کنید 👻
۱۰.۳k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.