اشتباه ما:¹⁸
اشتباهما:¹⁸
صبح با برخورد نور به چشمم از خواب بلند شدم
دیدم که کوک کنارم عین یه خرگوش کوچولو خوابیده البته تا وقتی خوابه به بعدش عین دیو میشه
از روی تخت بلند شدم که دستم توسط کسی گرفته شد و روی تخت افتادم
کوک:دید زدنت تموم شد عروسکم؟
ا/ت:چی میگی کی به تو نگاه کرده واا
که با یه حرکت کوک آمد روم
کوک:امروز خیلی خوشگل شدی یه کار نون این دوتا تیکه گوشت رو بخورم(با لبخند خرگوشی)
با حرفش خجالت کشیدم و قرمز شدم
کوک:از این به بعد دیگه لازم نیس توی خونه کار کنی و الانم بریم صبحونه بخوریم
شعت از کی تاحالا آنقدر مهربون شده شاید عقلش امده سرجاش که این جوجه کوچولو توی شکمم بچشه
کوک رفت پایین و منم کار هامو کردم و رفتم پایین
میخاستم بشینم که
کوک:نه اونجا نه
ا/ت:با تعجب بهش نگاه کردم
که اشاره به پاهاش کرد
ا/ت:نه همین جا راحت ترم
کوک:من یه حرف رو یبار تکرار میکنم
هوفی کشیدم و نشستم رو پاهاش که با دستاش کمرمو گرفت و لقمه پنکیک میداد دهنم خیلی گرسنم بود
کوک:چند روز غذا نخوردی که الان اینقدر گرسنته هومم؟
ا/ت:امم فکر کنم دیشب نه پریشب
که با اخم غلیظ بهم نگاه کرد
کوک:از این به بعد خودم بهت غذا میدم تا جون بگیری
چند مین بعد کوک گفت کار دارم و میخام برم انبار
ویو کوک''
قبل از رفتنم به احوما سپردم که ا/ت خوب غذا بخوره و زود بخوابه شاید تا دیر وقت
نیام
.
بعد از رفتن کوک وقت نهار شد اجوما صدام کرد ولی من اصلا میل نداشتم و نخوردم
و شام هم یدونه بستنی خوردم
موقع خواب شده بود
ا/ت:کوچولو من حالت چطوره
دختری یا پسر مامانی البته برای من فرقی نمیکنه
همینطوری داشتن حرف میزدم که صدای ماشین کوک آمد.....ادامه دارد
لایک بکنید مگرنه شرط میزارم ✨️🎀
صبح با برخورد نور به چشمم از خواب بلند شدم
دیدم که کوک کنارم عین یه خرگوش کوچولو خوابیده البته تا وقتی خوابه به بعدش عین دیو میشه
از روی تخت بلند شدم که دستم توسط کسی گرفته شد و روی تخت افتادم
کوک:دید زدنت تموم شد عروسکم؟
ا/ت:چی میگی کی به تو نگاه کرده واا
که با یه حرکت کوک آمد روم
کوک:امروز خیلی خوشگل شدی یه کار نون این دوتا تیکه گوشت رو بخورم(با لبخند خرگوشی)
با حرفش خجالت کشیدم و قرمز شدم
کوک:از این به بعد دیگه لازم نیس توی خونه کار کنی و الانم بریم صبحونه بخوریم
شعت از کی تاحالا آنقدر مهربون شده شاید عقلش امده سرجاش که این جوجه کوچولو توی شکمم بچشه
کوک رفت پایین و منم کار هامو کردم و رفتم پایین
میخاستم بشینم که
کوک:نه اونجا نه
ا/ت:با تعجب بهش نگاه کردم
که اشاره به پاهاش کرد
ا/ت:نه همین جا راحت ترم
کوک:من یه حرف رو یبار تکرار میکنم
هوفی کشیدم و نشستم رو پاهاش که با دستاش کمرمو گرفت و لقمه پنکیک میداد دهنم خیلی گرسنم بود
کوک:چند روز غذا نخوردی که الان اینقدر گرسنته هومم؟
ا/ت:امم فکر کنم دیشب نه پریشب
که با اخم غلیظ بهم نگاه کرد
کوک:از این به بعد خودم بهت غذا میدم تا جون بگیری
چند مین بعد کوک گفت کار دارم و میخام برم انبار
ویو کوک''
قبل از رفتنم به احوما سپردم که ا/ت خوب غذا بخوره و زود بخوابه شاید تا دیر وقت
نیام
.
بعد از رفتن کوک وقت نهار شد اجوما صدام کرد ولی من اصلا میل نداشتم و نخوردم
و شام هم یدونه بستنی خوردم
موقع خواب شده بود
ا/ت:کوچولو من حالت چطوره
دختری یا پسر مامانی البته برای من فرقی نمیکنه
همینطوری داشتن حرف میزدم که صدای ماشین کوک آمد.....ادامه دارد
لایک بکنید مگرنه شرط میزارم ✨️🎀
۸.۹k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.