𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۵ پارت ۲۷
_خیلی خیلی ممنونم ازت اجوشی
از پیدینیم تشکر کردم و دوباره با بادیگاردا برگشتم به خوابگاه گفتم امشب نمیشه برم پس قرار شد فردا به کمک سوکی برم خونه ی خودم تا وسیله هامو ببرم به خونه ی جدید
با اینکه دلم راضی نبود اما این بهترین کار بود هم برای تهیونگ هم برای خودم
رفتم تو اشمزخونه یک بسته ی رامیون برداشتم و درست کردم داخل ظرفش خوردم خیلی تند بود از قصد فلفل ریختم کمی هم پنیر پیتزا روش ریختم که کش دار بشه با لذت نشستم خوردم یک سوجو هم باز کردم و همراهش خوردم من هیج وقت با یک سوجو مست نمیشدم و به سوجوی دوم هم اصلا علاقه نداشتم رفتم جلوی تلوزیون نشستم روی مبل و فیلم کره ای گذاشتم داشتن نکاه میکردم حدودا سه ساعت گذشت ساعت نزدیک ۱۱ بود غرق تلوزیون بودم که صدای پسرا پشت در شنیده میشد سریع تلوزیون رو خاموش کردم و با دو رفتم توی اتاقم و روی تخت نشستم تا وقتی که تهیونگ اومد خودمو به خواب بزنم
تهیونگ ویو
کنسرت بعد از رفتن ا.ت اونم با اون حال برام زهر مار شد بقیه ی کنسرت رو بدون هیچ حس و حال گذروندم خداروشکر که فقط یک روز کنسرت بود با اینه ۴ روز کنسرت با همه این سری یک روز کنسرت بود کنسرت که تموم شد اخرش قرار شد سخنرانی کنیم و حرف میزدیم بارون هم که باریده بود و این باعث نگرانیم برای ا.ت بود خداکنه که حالش خوب باشه و چیزیش نشده باشه هممون روی استیج خیس شده بودیم ولی بازم به کنسرت ادامه دادیم
بلاخره تموم شد رفتیم پشت استیج لباسامون رو عوض کردیم و بعد هم رفتیم بیرون استادیوم سوار ون شدیم تا برگردیم خونه توی استادیوم سوجین کیف ا.ت رو به کوک داده بود تا بده به من توی ماشین داشتم نگاش میکردم ارمی بمبش جدید ترین ورژن بود و روی ارمی بمبش نوشته بود i purple you
و ازش عروسک تاتا ی من اویزون بود داخل جیب کیفش عکس من بود اخرین بار یادمه گفت تو بایس جذابمی..
قلبم برای یک لحظه بشدت دلتنگش شد
یک لحظه دلم گریه خواست اما نذاشتم بیاد
ارمی بمب رو داخل کیف گذاشتم که رسیدیم خوابگاه رفتیم داخل خوابگاه که خبری از ا.ت نبود انقد خسته بودیم که گشنگی هم یادمون نبود پسرا رفتن اتاق خودشون منم رفتم اتاقمون....
دیدم زیر پتو قایم شده بود و خوابیده بود موهامو با حوله خشک کردم و لباس خوابم رو پوشیدم و رفتم زیر پتو از پشت بغلش کردم
ا.ت ویو
بلاخره اومد داخل اتاق لباسشو که پوشید اومد رو تخت پتو رو کنار زد و منو بغل کرد پشتم بهش بود و خودمو به خواب زده بودم سرش و برد داخل گردنم
ته_میدونی بیداری....خودتو به خواب نزن
_ولم کن ته
ته_خودتو ازم دور نکن ا.ت لطفا...
_دیگه چیزی بین ما نیست که بخوام باهات خوب باشم
ته_اینجوری نگو ا.ت من خیلی متاسفم
_دیگه تاسف فایده ای نداره....اون چمدون هارو میببنی؟؟میدونی............
از پیدینیم تشکر کردم و دوباره با بادیگاردا برگشتم به خوابگاه گفتم امشب نمیشه برم پس قرار شد فردا به کمک سوکی برم خونه ی خودم تا وسیله هامو ببرم به خونه ی جدید
با اینکه دلم راضی نبود اما این بهترین کار بود هم برای تهیونگ هم برای خودم
رفتم تو اشمزخونه یک بسته ی رامیون برداشتم و درست کردم داخل ظرفش خوردم خیلی تند بود از قصد فلفل ریختم کمی هم پنیر پیتزا روش ریختم که کش دار بشه با لذت نشستم خوردم یک سوجو هم باز کردم و همراهش خوردم من هیج وقت با یک سوجو مست نمیشدم و به سوجوی دوم هم اصلا علاقه نداشتم رفتم جلوی تلوزیون نشستم روی مبل و فیلم کره ای گذاشتم داشتن نکاه میکردم حدودا سه ساعت گذشت ساعت نزدیک ۱۱ بود غرق تلوزیون بودم که صدای پسرا پشت در شنیده میشد سریع تلوزیون رو خاموش کردم و با دو رفتم توی اتاقم و روی تخت نشستم تا وقتی که تهیونگ اومد خودمو به خواب بزنم
تهیونگ ویو
کنسرت بعد از رفتن ا.ت اونم با اون حال برام زهر مار شد بقیه ی کنسرت رو بدون هیچ حس و حال گذروندم خداروشکر که فقط یک روز کنسرت بود با اینه ۴ روز کنسرت با همه این سری یک روز کنسرت بود کنسرت که تموم شد اخرش قرار شد سخنرانی کنیم و حرف میزدیم بارون هم که باریده بود و این باعث نگرانیم برای ا.ت بود خداکنه که حالش خوب باشه و چیزیش نشده باشه هممون روی استیج خیس شده بودیم ولی بازم به کنسرت ادامه دادیم
بلاخره تموم شد رفتیم پشت استیج لباسامون رو عوض کردیم و بعد هم رفتیم بیرون استادیوم سوار ون شدیم تا برگردیم خونه توی استادیوم سوجین کیف ا.ت رو به کوک داده بود تا بده به من توی ماشین داشتم نگاش میکردم ارمی بمبش جدید ترین ورژن بود و روی ارمی بمبش نوشته بود i purple you
و ازش عروسک تاتا ی من اویزون بود داخل جیب کیفش عکس من بود اخرین بار یادمه گفت تو بایس جذابمی..
قلبم برای یک لحظه بشدت دلتنگش شد
یک لحظه دلم گریه خواست اما نذاشتم بیاد
ارمی بمب رو داخل کیف گذاشتم که رسیدیم خوابگاه رفتیم داخل خوابگاه که خبری از ا.ت نبود انقد خسته بودیم که گشنگی هم یادمون نبود پسرا رفتن اتاق خودشون منم رفتم اتاقمون....
دیدم زیر پتو قایم شده بود و خوابیده بود موهامو با حوله خشک کردم و لباس خوابم رو پوشیدم و رفتم زیر پتو از پشت بغلش کردم
ا.ت ویو
بلاخره اومد داخل اتاق لباسشو که پوشید اومد رو تخت پتو رو کنار زد و منو بغل کرد پشتم بهش بود و خودمو به خواب زده بودم سرش و برد داخل گردنم
ته_میدونی بیداری....خودتو به خواب نزن
_ولم کن ته
ته_خودتو ازم دور نکن ا.ت لطفا...
_دیگه چیزی بین ما نیست که بخوام باهات خوب باشم
ته_اینجوری نگو ا.ت من خیلی متاسفم
_دیگه تاسف فایده ای نداره....اون چمدون هارو میببنی؟؟میدونی............
۳۰.۹k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.