p1
ویو اوک نیو:
با یه صدا به خودم اومدم
که داست اسمم رو صدا می زد
همون موقع گفتم:
بله گیل چه اتفاقی افتاده؟
گیل چه که داشت نفس نفس می زد به سختی گفت:
آره قصر اعلام کرده که
به چند تا خدمتکار نیاز داره
اوک نیو که داست رخت ها رو پهن می کرد با این
حرف گیل چه دست
از کار کشید وگفت:
چی!واقعا؟
گیل چه : آره ، واقعا
این داستان ادامه دارد...💜
ایده ی این داستان دیشب به ذهنم خطور کرد
نظراتتون رو بهم بگید😄
با یه صدا به خودم اومدم
که داست اسمم رو صدا می زد
همون موقع گفتم:
بله گیل چه اتفاقی افتاده؟
گیل چه که داشت نفس نفس می زد به سختی گفت:
آره قصر اعلام کرده که
به چند تا خدمتکار نیاز داره
اوک نیو که داست رخت ها رو پهن می کرد با این
حرف گیل چه دست
از کار کشید وگفت:
چی!واقعا؟
گیل چه : آره ، واقعا
این داستان ادامه دارد...💜
ایده ی این داستان دیشب به ذهنم خطور کرد
نظراتتون رو بهم بگید😄
۴.۵k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.