پسرعموی مغرورم
پسرعموی مغرورم
Part13
فلش بک به حال
دینگ دینگ(زنگ در💀)
+هانا اومد
@سلام آتی
+سلام
+بشین
@سلام کوکی
_سلام هانی
+شما چقدر زود صمیمی شدید
_هاما؟
+اره شما
_ولش آت عزیزم برو یه چیزی بیار بخوریم
+اوکی
رفتم آشپز خونه شربت درست کردم اومدم بیرون رفتم سمت پذیرایی که هانا و کوک و درحاله بوسیدن همدیگه دیدم همون لحظه احساس کردم نابود شدم بدن اینکه بفهمن از اونجا رفتم و وسایلمو جمع کردم و حلقه ی ازدواجمون و گذاشتم روی میز آرایشی و از اون عمارت کوفتی اومدم بیرون و رفتم سوار ماشینم شمدو تنها گزینه ای که اومد تو ذهنم خونه ی تهیونگ و آنا بود چون مطمعنم اگه مامان بابا بفهمن سوال پیچم میکننن وقتی رسیدم در زدم و آنا درو باز کرد
&آت!؟
+آنا...جونگ..هق..کوک...هق به من هق خیانت کرده(گریه و هق هق)
&چی؟
+اره(همچنان درحال گریه)
&بیا اول تو
رفتم داخل و بعد از چند دقیقه که دیگه گریم نمیومد همچیزو واسه تهیونگ و آنا تعریف کردم
&÷واقا؟
+اره
(سه ماه بعد)
آت ویو
.........
اینم به مناسبت40تایی شدنمون😊
Part13
فلش بک به حال
دینگ دینگ(زنگ در💀)
+هانا اومد
@سلام آتی
+سلام
+بشین
@سلام کوکی
_سلام هانی
+شما چقدر زود صمیمی شدید
_هاما؟
+اره شما
_ولش آت عزیزم برو یه چیزی بیار بخوریم
+اوکی
رفتم آشپز خونه شربت درست کردم اومدم بیرون رفتم سمت پذیرایی که هانا و کوک و درحاله بوسیدن همدیگه دیدم همون لحظه احساس کردم نابود شدم بدن اینکه بفهمن از اونجا رفتم و وسایلمو جمع کردم و حلقه ی ازدواجمون و گذاشتم روی میز آرایشی و از اون عمارت کوفتی اومدم بیرون و رفتم سوار ماشینم شمدو تنها گزینه ای که اومد تو ذهنم خونه ی تهیونگ و آنا بود چون مطمعنم اگه مامان بابا بفهمن سوال پیچم میکننن وقتی رسیدم در زدم و آنا درو باز کرد
&آت!؟
+آنا...جونگ..هق..کوک...هق به من هق خیانت کرده(گریه و هق هق)
&چی؟
+اره(همچنان درحال گریه)
&بیا اول تو
رفتم داخل و بعد از چند دقیقه که دیگه گریم نمیومد همچیزو واسه تهیونگ و آنا تعریف کردم
&÷واقا؟
+اره
(سه ماه بعد)
آت ویو
.........
اینم به مناسبت40تایی شدنمون😊
۱۱.۱k
۱۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.