رمان سرنخ(پارت ۱)
رمان سرنخ(پارت ۱)
نمیدونستم چیکار کنم اون لحظه هیچی به ذهنم نمی یومد اما نه دیگه قرار نیست غرورمو بشکنم حتی نیاز به توضیح نبود همین که دست تو دست با دختر خالش آمد همچیز رو معلوم کرد بدون اینکه وسایلم رو بگیرم از خونه زدم بیرون دوساعتی میشه که همینطوری دارم میگردم تو خیابونا کم کم فهمیدم چه اتفاقی افتاده و اشکام دوباره راه افتاد موبایلم زنگ خورد از جیبم درش آوردم و بدون نگاه کردم به اینکه کی زنگ زد جواب دادم
-بله؟
آرسام:ابجی؟
گلوم رو صاف کردم و سعی کردم با انرژی جوابشو بدم:جان ابجییی؟
آرسام با جدیتی که کم پیش میومد به خودش بگیره جواب داد:آدرسو بفرس میام دنبالت
چون میدونستم مخالفت فایده ایی نداره گفتم:باشه وقتی گوشی رو قطع کرد به عمق ماجرا پی بردم با دستای لرزون آدرسو براش پیامک کردم و منتظر موندم داشتم فکر میکردم کجای کارو اشتباه کردم و چی براش کم گذاشتم که رفت دنبال یکی دیگه که با بوق ماشینی سرم رو بالا بردم و با آرسام روبرو شدم سوار ماشین شدم آرسام بدون پرسیدن سوالی راه افتاد خدارو شکر کردم که چیزی نگفت ولی وقتی دیدم به سمت خونه بابا نمیره با کنجکاوی پرسیدم :کجا داری میری؟
آرسام:خونه ی کارن
-چییییی؟
ارسام:زهرمار گوشم کر شد دختره جلبک
لحن فوق بامزش باعث شد حتی توی این شرایطم بخندم
-آخه پلشت الان اگه بری به سی یک روش سامورایی جرت میده
آرسام جوری که انگار کارن جلوشه چشم غره ی مسخره ای رفت و گفت:غلط کرده پسره وحشی نایلون زباله آبجی جون تو این دیگه از اون تو بمیری ها نیستش بهش نشون میدم ارسامممم کیه
از خنده داشتم زمینو گاز میگرفتم آرسام استاد این بود که توی شرایط بدم بخندونتت داداشم دلقکی که اصلا نمونش هیچ جا پیدا نمیشه
وقتی کنار خونه کارن پارک کرد با لبخند مسخره ای برگشت سمتم و گفت:آبجی تو بیوفت جلو من عین کوه پشتتم
نمیدونستم چیکار کنم اون لحظه هیچی به ذهنم نمی یومد اما نه دیگه قرار نیست غرورمو بشکنم حتی نیاز به توضیح نبود همین که دست تو دست با دختر خالش آمد همچیز رو معلوم کرد بدون اینکه وسایلم رو بگیرم از خونه زدم بیرون دوساعتی میشه که همینطوری دارم میگردم تو خیابونا کم کم فهمیدم چه اتفاقی افتاده و اشکام دوباره راه افتاد موبایلم زنگ خورد از جیبم درش آوردم و بدون نگاه کردم به اینکه کی زنگ زد جواب دادم
-بله؟
آرسام:ابجی؟
گلوم رو صاف کردم و سعی کردم با انرژی جوابشو بدم:جان ابجییی؟
آرسام با جدیتی که کم پیش میومد به خودش بگیره جواب داد:آدرسو بفرس میام دنبالت
چون میدونستم مخالفت فایده ایی نداره گفتم:باشه وقتی گوشی رو قطع کرد به عمق ماجرا پی بردم با دستای لرزون آدرسو براش پیامک کردم و منتظر موندم داشتم فکر میکردم کجای کارو اشتباه کردم و چی براش کم گذاشتم که رفت دنبال یکی دیگه که با بوق ماشینی سرم رو بالا بردم و با آرسام روبرو شدم سوار ماشین شدم آرسام بدون پرسیدن سوالی راه افتاد خدارو شکر کردم که چیزی نگفت ولی وقتی دیدم به سمت خونه بابا نمیره با کنجکاوی پرسیدم :کجا داری میری؟
آرسام:خونه ی کارن
-چییییی؟
ارسام:زهرمار گوشم کر شد دختره جلبک
لحن فوق بامزش باعث شد حتی توی این شرایطم بخندم
-آخه پلشت الان اگه بری به سی یک روش سامورایی جرت میده
آرسام جوری که انگار کارن جلوشه چشم غره ی مسخره ای رفت و گفت:غلط کرده پسره وحشی نایلون زباله آبجی جون تو این دیگه از اون تو بمیری ها نیستش بهش نشون میدم ارسامممم کیه
از خنده داشتم زمینو گاز میگرفتم آرسام استاد این بود که توی شرایط بدم بخندونتت داداشم دلقکی که اصلا نمونش هیچ جا پیدا نمیشه
وقتی کنار خونه کارن پارک کرد با لبخند مسخره ای برگشت سمتم و گفت:آبجی تو بیوفت جلو من عین کوه پشتتم
۱.۹k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.