مافیای من part 4
از زبان لونا
خدایا من چیکار کنم برم بگم به لانا که ارباب جئون میخواد باهات ازدواج کنه یا نه حالا از کجا راه حل پیدا کنم پروردگارا به دادم برس... رفتم توی اتاق لانا دیدم داره لباس میپوشه
٪عه در بزن ترسیدم فکر کردم اربابه... لونا چرا قیافت این شکلی شده +مگه قیافم چشه ٪هیچی ولش کن تو برو یکم از مواد غذایی رو اماده کن منم میام +(بدون جوابی رفت)
از زبان لانا
عه چرا امروز اینجوری شده لونا هم قیافش هم اخلاقش یکجوری شده حالا ولش کن از پله های عمارت رفتم پایین دیدم میز صبحونه رو همینطوری ولو کردن رفتم جمع کردم خیلی خسته شدم رفتم روی تختم دراز کشیدم توی گوشیمو نگاه کردم بعد کم کم خوابم برد
+(رفته توی حیاط) هقق هققق خدایا چرا، چرا منو توی این وضعیت قرار میدی از یک طرف به لانا بگم بدبختم میکنن مافیاها از یک طرفم نگم بهش احساس گناه میکنم... ولی شاید امشب ارباب بهش بگه اره شاید بگه چون اون سه روز پیش این حرفارو گفت هفف چرا خودمو ناراحت میکنم الکی آه
فلش بک به شب
از زبان لانا
بیدار شدم دیدم چیییی ساعت 6 بیرون و نگاه کردم هیچکی نبود ارباب جئون کجاست عه به منچه اصن اوففف
٪اجوما ارباب ها میدونین کجان اجوما: ارباب ساعت 7 میاد ٪مگه کدوم یکیشون میاد اجوما: ارباب جئون ٪ اها
فلش بک به ساعت7
دیدم هنوز ارباب نیومده رفتم به اجوما بگم دیدم نیستش ولی یهو ارباب جئون رو دیدم
٪ خوش اومدین ارباب جئون ~(دستشو توی جیبش میکنه و یک جعبه در میاره) با من ازدواج میکنی؟
تو شک بودم اما یهو
~البته این ازدواج اجباریه چون من خودم دوست دختر دارم اما چون مادرم اجازه نداد باهاش ازدواج کنم منم گفتم باتو ازدواج کنم ٪...
باشما هستیم در این فیک منتظر پارت بعد بمانید عزیزان😂😂🤦🏻♀️🌸🌸✨
خدایا من چیکار کنم برم بگم به لانا که ارباب جئون میخواد باهات ازدواج کنه یا نه حالا از کجا راه حل پیدا کنم پروردگارا به دادم برس... رفتم توی اتاق لانا دیدم داره لباس میپوشه
٪عه در بزن ترسیدم فکر کردم اربابه... لونا چرا قیافت این شکلی شده +مگه قیافم چشه ٪هیچی ولش کن تو برو یکم از مواد غذایی رو اماده کن منم میام +(بدون جوابی رفت)
از زبان لانا
عه چرا امروز اینجوری شده لونا هم قیافش هم اخلاقش یکجوری شده حالا ولش کن از پله های عمارت رفتم پایین دیدم میز صبحونه رو همینطوری ولو کردن رفتم جمع کردم خیلی خسته شدم رفتم روی تختم دراز کشیدم توی گوشیمو نگاه کردم بعد کم کم خوابم برد
+(رفته توی حیاط) هقق هققق خدایا چرا، چرا منو توی این وضعیت قرار میدی از یک طرف به لانا بگم بدبختم میکنن مافیاها از یک طرفم نگم بهش احساس گناه میکنم... ولی شاید امشب ارباب بهش بگه اره شاید بگه چون اون سه روز پیش این حرفارو گفت هفف چرا خودمو ناراحت میکنم الکی آه
فلش بک به شب
از زبان لانا
بیدار شدم دیدم چیییی ساعت 6 بیرون و نگاه کردم هیچکی نبود ارباب جئون کجاست عه به منچه اصن اوففف
٪اجوما ارباب ها میدونین کجان اجوما: ارباب ساعت 7 میاد ٪مگه کدوم یکیشون میاد اجوما: ارباب جئون ٪ اها
فلش بک به ساعت7
دیدم هنوز ارباب نیومده رفتم به اجوما بگم دیدم نیستش ولی یهو ارباب جئون رو دیدم
٪ خوش اومدین ارباب جئون ~(دستشو توی جیبش میکنه و یک جعبه در میاره) با من ازدواج میکنی؟
تو شک بودم اما یهو
~البته این ازدواج اجباریه چون من خودم دوست دختر دارم اما چون مادرم اجازه نداد باهاش ازدواج کنم منم گفتم باتو ازدواج کنم ٪...
باشما هستیم در این فیک منتظر پارت بعد بمانید عزیزان😂😂🤦🏻♀️🌸🌸✨
۷.۲k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.