مافیای من
#مافیای_من
P:5
*ویو ا.ت*
ترسیدم و نگاش کردم که دیدم دستمو گرفت منو به سمت در خروجی داره میبره
_ای ول کن هیونجین دستم درد گرفت
+بهت گفتم اگه قانونو رعایت نکنی بد چیزی در انتظار ته
_ولی من که همشونو رعایت کردم
+داری باهام شوخی می کنی اره لابد من با یونجون گرم گرفتم تازه تو الکل هم خوردی
تازه فهمیدم چه گوهی خوردم
نمیدونستم باید چیکار کنم
یا باید چی بگم فقط نگاش میکردم
تا رسیدیم پرتم کرد تو ماشین راننده هم گفت بیاد پایین تا خودش رانندگی کنه
که دیدم داره با سرعت 360رانندگی میکنه ترسیدم وبه صندلی ماشین تکیه دادم میدونستم قراره چقدر بد باشه امشب
بعد 20 مین رسیدیم دیدم اومد جلوم و منو براید استایل بغل کرد ترسیدم و سفت بغلش کردم ولی اون هیچ ری اکشنی نداشت
در خونرو باز کرد و بردتم داخل دیدم داره منو میبره به سمت اتاقم منو پرت کرد روتخت دستامو به تخت بست و هجوم اورده به سمتم
*ویو هیونجین*
براید استایل بغلش کردم که سفت منو بغل کرد هیچ ری اکشنی بهش نشون ندادم
در خونه رو باز کردم رفتم به سمت اتاقش در اتاقشو باز کردمو انداختمش رو تخت دستاشو با طناب به تخت بستم وسمتش هجوم اوردم
لبشو وحشیانه م//ک میزدم که طعم خون رو تو دهنم حس کردم اروم اروم رفتم به سمت گردنش و ک//یس ما//رک های درد ناکی گذاشتم که فکر کنم تا 1هفته ردش بمونه
لباسشو تو تنش ج//ر دادم و لباسای خودمو هم در اوردم رفتم به سمت سینه های و م//ک زدم و بعدش باهاشون بازی کردم و رو گرد//نش کی//س مارک گذاشتم که فهمیدم نا//له های ریزی از زیر لبش میاد بیرون نیش خندی زدمو به کارم ادامه دادم
دستامو رو بدنش به صورت تح//ریک کننده ای حرکت میدادم و رو شکمش بوسه های ریزی گذاشتم که باعث شد نا//له هاش بیشتر بشه
از روش بلند شدم شلوارمو دراوردم د//یکمو رو ورودیش تنظیم کردم و دستمو گذاشتم رو دهنش و کلشو واردش کردم که جیق بلندی کشیت
+جیقققققق ( مثلا جیق کشید 😂)
+اه فاک چقدر تنگی اه
_ای هیونجین درش بیار هق لطفا هق خیلی درد داره هق
+اه بیب تو دیگه باید بهم بگی ددی اه
فاک چقدر خوبی
*ویو ا.ت*
خیلی درد داشتم انگار با هر ضربش دل و رودمو میبرد داخل بیاورد بیرون اصلا از این وضعیت خوشم نمیومد چرا من باید تو این وضعیت قرار بگیرم فکر کردن به اینا باعث میشه از زندگیم متنفر بشم
+اه فاک بیبی تو عالی هستی
_اه ددی بسه اه درد داره
بعد 20 مین بی هوش شدم اخه بدنم نمیتونست این همه درد رو تحمل کنه
*ویو هیونجین*
دیدم که بیهوش شده ازش کشیدم بیرون و دستاشو باز کردم که دیدم دستاش زخم شده پماد از تو کمودور در اوردم به دستاش زدم
و روش پتو گذاشتم و خودمم رفتم پیشش از پشت بغلش کردم
پایان پارت ۵😌
P:5
*ویو ا.ت*
ترسیدم و نگاش کردم که دیدم دستمو گرفت منو به سمت در خروجی داره میبره
_ای ول کن هیونجین دستم درد گرفت
+بهت گفتم اگه قانونو رعایت نکنی بد چیزی در انتظار ته
_ولی من که همشونو رعایت کردم
+داری باهام شوخی می کنی اره لابد من با یونجون گرم گرفتم تازه تو الکل هم خوردی
تازه فهمیدم چه گوهی خوردم
نمیدونستم باید چیکار کنم
یا باید چی بگم فقط نگاش میکردم
تا رسیدیم پرتم کرد تو ماشین راننده هم گفت بیاد پایین تا خودش رانندگی کنه
که دیدم داره با سرعت 360رانندگی میکنه ترسیدم وبه صندلی ماشین تکیه دادم میدونستم قراره چقدر بد باشه امشب
بعد 20 مین رسیدیم دیدم اومد جلوم و منو براید استایل بغل کرد ترسیدم و سفت بغلش کردم ولی اون هیچ ری اکشنی نداشت
در خونرو باز کرد و بردتم داخل دیدم داره منو میبره به سمت اتاقم منو پرت کرد روتخت دستامو به تخت بست و هجوم اورده به سمتم
*ویو هیونجین*
براید استایل بغلش کردم که سفت منو بغل کرد هیچ ری اکشنی بهش نشون ندادم
در خونه رو باز کردم رفتم به سمت اتاقش در اتاقشو باز کردمو انداختمش رو تخت دستاشو با طناب به تخت بستم وسمتش هجوم اوردم
لبشو وحشیانه م//ک میزدم که طعم خون رو تو دهنم حس کردم اروم اروم رفتم به سمت گردنش و ک//یس ما//رک های درد ناکی گذاشتم که فکر کنم تا 1هفته ردش بمونه
لباسشو تو تنش ج//ر دادم و لباسای خودمو هم در اوردم رفتم به سمت سینه های و م//ک زدم و بعدش باهاشون بازی کردم و رو گرد//نش کی//س مارک گذاشتم که فهمیدم نا//له های ریزی از زیر لبش میاد بیرون نیش خندی زدمو به کارم ادامه دادم
دستامو رو بدنش به صورت تح//ریک کننده ای حرکت میدادم و رو شکمش بوسه های ریزی گذاشتم که باعث شد نا//له هاش بیشتر بشه
از روش بلند شدم شلوارمو دراوردم د//یکمو رو ورودیش تنظیم کردم و دستمو گذاشتم رو دهنش و کلشو واردش کردم که جیق بلندی کشیت
+جیقققققق ( مثلا جیق کشید 😂)
+اه فاک چقدر تنگی اه
_ای هیونجین درش بیار هق لطفا هق خیلی درد داره هق
+اه بیب تو دیگه باید بهم بگی ددی اه
فاک چقدر خوبی
*ویو ا.ت*
خیلی درد داشتم انگار با هر ضربش دل و رودمو میبرد داخل بیاورد بیرون اصلا از این وضعیت خوشم نمیومد چرا من باید تو این وضعیت قرار بگیرم فکر کردن به اینا باعث میشه از زندگیم متنفر بشم
+اه فاک بیبی تو عالی هستی
_اه ددی بسه اه درد داره
بعد 20 مین بی هوش شدم اخه بدنم نمیتونست این همه درد رو تحمل کنه
*ویو هیونجین*
دیدم که بیهوش شده ازش کشیدم بیرون و دستاشو باز کردم که دیدم دستاش زخم شده پماد از تو کمودور در اوردم به دستاش زدم
و روش پتو گذاشتم و خودمم رفتم پیشش از پشت بغلش کردم
پایان پارت ۵😌
۱۳.۹k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.