سناریو درخواستی
وقتی استایلیستمون مجبورمون میکنه واسه همکاری یه لباس باز بپوشیم اعضا به عنوان برادر بزرگتر
نامجون: برات یه فنجون قهوه میاره و بحث فلسفه میکنه که تو قانع میشی
جین: بهت کاری نداره و ت این مواقع همکاریتم میکنه
شوگا: کلا نمیفهمه چون چند روز قبل بهت پیام داده من با تخت خوابم قرار دارم
جیهوپ: بهت میگه نباید خوشگلی خواهرم کسی ببینه
جیمین: حتما اون نگفته خودت مجبورش کردی ای دختر چشم سفید من هم سنت بودم
ات: این موقع هم سن من بودی لخت عکس گرفتی
جیمین: عهععع حرف نزن
ته: میره خار و مادر استایلیستموش در میاره
جونکوک: به مامان میگم ها
ات: آخه اون میگه
جونکوک: حرف نزن تنبهت اینه منو ماساژ بدی
نامجون: برات یه فنجون قهوه میاره و بحث فلسفه میکنه که تو قانع میشی
جین: بهت کاری نداره و ت این مواقع همکاریتم میکنه
شوگا: کلا نمیفهمه چون چند روز قبل بهت پیام داده من با تخت خوابم قرار دارم
جیهوپ: بهت میگه نباید خوشگلی خواهرم کسی ببینه
جیمین: حتما اون نگفته خودت مجبورش کردی ای دختر چشم سفید من هم سنت بودم
ات: این موقع هم سن من بودی لخت عکس گرفتی
جیمین: عهععع حرف نزن
ته: میره خار و مادر استایلیستموش در میاره
جونکوک: به مامان میگم ها
ات: آخه اون میگه
جونکوک: حرف نزن تنبهت اینه منو ماساژ بدی
۴.۱k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.