فن فیک کوکی پارت سی و سه
برگشتین سمت دکتر دکتر خندید و گفت : تبریک میگم خانم ا/ت شما حامله این کوک از خوشحال نمی دونی چی کار داشت میکرد بغلت شردع کرد بوس کردند اما تو حالت واقعا گرفته شد تو: چند روزه اومده خانم دکتر : همین امروز تو: چطور ممکنه خانم دکتر : چطور ممکن نداره که امروز این بچه تو شکمت تون اینجاد شده و شما هم زود حالتون بد شده وسریع اومدین دکتر کوک: برا این که همسرم ضعیف نشه باسد چی کار کنن خانم دکتر : فعلا فقط نباید کار های سنگین و بپر بپر و الکل ایناها رو نزارید ن انجام بدن نه بخودن کوک: اهان ممنون خسته نباشید دیگه میریم دستت رو گرفت و راه افتادین تو صورتش خوشحالی رو میدیدی رفتین سوار ماشین شدین کوک: کمربندت رو ببند عشقم تو:باشه کوک : افرین راه افتاد تو راه یه دفعه کوک گفت : ا/ت واقعا ازت ممنونم که وارد زندگیم شدی و داری برام یه بچه میاری تو : خواهش میکنم و خندیدی کوک : بریم خونه پدر مادرت و بهشون خبر بدیم تو: بریم
رسیدین دم خونه مامان وبابات زنگ زدین و رفتین داخل جیمین و جونکی و بچه شون و سوجون و مامان و بابا دور هم داشتن الکل میخوردن نگاهی به کوک کردی و دمه گوشش نقشه ای که برای گفتن اینکه حامله ای رو گفتی کوک لبخند زد و رفتین همه رو بغل کردی و نشستین یکم حرف زدین که بابات برات الکل ریخت الکل رو برداشتی که کوک دستت رو گرفت و گفت: ا/ت !مگه دکتر نگفت برا بچه خوب نیست که همه یه دفعه گفتن : بچهه خندید وتو: یس ایول شکه شدن کوک الکل رو گرفت از دستت و خودش خورد کوک: نقشه یه خوبی بود تو: بله من حاملم و شما ها مامان بابا دارین دوباره مادر بزرگ پدربزرگ میشین و خندیدی بابات اومد و بغلت کرد و گفت: جونکی و ا/ت ازتون ممنونم که باعث گفتن این کلمه تو زندگیم شدین و تورو شروع کرد بوس کردن سوجون اومد و گفت ایول بلاخر دایی هم شدم کوک : اره دایی شدن خیلی حال میده و خندید کوک پاشد و گفت میریم به مامان بابام بگیم همه برین زود تر رفتین سوار ماشین شدید و بعد چند دقیقه رسیدین زنگ زدی و رفتین تونقشه رو بهش گفتی مامان بابای کوک تو حیاط نشسته بودن دویدی سمتشون و بغلشون کردی که کوک اومد و گفت : ا/ت !مگه دکتر نگفت برا بچه مون خوب نیست دویدن مامان بابای کوک: چی تو خندید و گفتی:دارید دوباره پدر بزرگ مادر بزرگ میشین مامان کوک تو رو بغل کرد و بابای کوک کوک رو و بعد بابای کوک اومد بغلت کرد ورو بهت گفت تمون روز که داشتیم میرقصیدم برای اینکه مادر بزرگ باور کنه تو زنه کوکی احساس میکردم اخر تو ماله من میشی و یه نوه جیگری برام میاری تو: اوهم کوک : خوب ما دیگه میریم چون می خوام امروز رو جشن دو نفره بگیرم خندیدی و راه افتادین رفتین گردش و بعد رفتین خونه کوک همین که دسیدین خونه شروع کرد خوردن لبات داشتی همراهیش میکردی که .......
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #خاصترین #پروفایل #تکست_خاص #عشق #عاشقانه #تنهایی #love #زیبا #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
رسیدین دم خونه مامان وبابات زنگ زدین و رفتین داخل جیمین و جونکی و بچه شون و سوجون و مامان و بابا دور هم داشتن الکل میخوردن نگاهی به کوک کردی و دمه گوشش نقشه ای که برای گفتن اینکه حامله ای رو گفتی کوک لبخند زد و رفتین همه رو بغل کردی و نشستین یکم حرف زدین که بابات برات الکل ریخت الکل رو برداشتی که کوک دستت رو گرفت و گفت: ا/ت !مگه دکتر نگفت برا بچه خوب نیست که همه یه دفعه گفتن : بچهه خندید وتو: یس ایول شکه شدن کوک الکل رو گرفت از دستت و خودش خورد کوک: نقشه یه خوبی بود تو: بله من حاملم و شما ها مامان بابا دارین دوباره مادر بزرگ پدربزرگ میشین و خندیدی بابات اومد و بغلت کرد و گفت: جونکی و ا/ت ازتون ممنونم که باعث گفتن این کلمه تو زندگیم شدین و تورو شروع کرد بوس کردن سوجون اومد و گفت ایول بلاخر دایی هم شدم کوک : اره دایی شدن خیلی حال میده و خندید کوک پاشد و گفت میریم به مامان بابام بگیم همه برین زود تر رفتین سوار ماشین شدید و بعد چند دقیقه رسیدین زنگ زدی و رفتین تونقشه رو بهش گفتی مامان بابای کوک تو حیاط نشسته بودن دویدی سمتشون و بغلشون کردی که کوک اومد و گفت : ا/ت !مگه دکتر نگفت برا بچه مون خوب نیست دویدن مامان بابای کوک: چی تو خندید و گفتی:دارید دوباره پدر بزرگ مادر بزرگ میشین مامان کوک تو رو بغل کرد و بابای کوک کوک رو و بعد بابای کوک اومد بغلت کرد ورو بهت گفت تمون روز که داشتیم میرقصیدم برای اینکه مادر بزرگ باور کنه تو زنه کوکی احساس میکردم اخر تو ماله من میشی و یه نوه جیگری برام میاری تو: اوهم کوک : خوب ما دیگه میریم چون می خوام امروز رو جشن دو نفره بگیرم خندیدی و راه افتادین رفتین گردش و بعد رفتین خونه کوک همین که دسیدین خونه شروع کرد خوردن لبات داشتی همراهیش میکردی که .......
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #خاصترین #پروفایل #تکست_خاص #عشق #عاشقانه #تنهایی #love #زیبا #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۱۰۵.۷k
۲۰ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.