فیک کوک(عشق واقعی من)
فیک کوک(عشق واقعی من)
پارت ۱۱
از زبان ا/ت
صبح پاشدم دیدم ساعت شیشه وای یعنی چی از من بعیده که انقدر زود بیدار بشم باورمم نمیشه پاشدم صبحانمو خوردم و لباس فرمم رو پوشیدم و ساعت هفت از خونه زدم بیرون. توی راه مدرسه بودم که یکی از پشت بغلم کرد برگشتم ببینم کیه که بله کوک بود
+ کوک چیکار میکنی
_ چیه نباید بغلت کنم؟
+ اینجا؟
_ پس کجا؟
+ خدایاااا
_ خدایاااا (اداشو در میاره)
+ یااا میزنمتااااا
_ یاا میزنمتااا ( و باز هم اداشو در میاره)
تا مدرسه افتاده بودم دنبال کوک بالاخره رسیدیم مدرسه که یهو کوک دستمو گرفت
+ یاا کوک
_ چیهه؟
+ نمیخوام تو مدرسه کسی بفهمه باهمیم
_ چرا؟
+ نمیدونم ولی دوست ندارم
_ باشه بیبی هر چی تو بگی
+ بوسس بتت
_ کاش الان میتونستی بوسم کنی
+ یااا بیا بریم سر کلاس
_ اوک
رفتیم سر کلاس که با بچه ها مواجه شدم
+ سلام چطورید؟
سوجین: سلام ، وایسا ببینم شما دوتا چرا باهم اومدید؟
+ چییی ما؟
هانا: نه پس ما
+ توی راه دیدمش بعدش باهم اومدیم
اون جو: باشه ا/ت باشههه
+ یااا چتونههه
سوجین: اینجوری نمیشه باید باهم حرف بزنیم
+ چه حرفی؟ مگه من چیکار کردم؟
اون جو: فعلا بیا بریم بگو چیشده بعد میفهمی
سه تایی حمله ور شدن سمتم و دستمو گرفتن بردنم حیاط
هانا: خب ا/ت بهمون بگو
+ چیو؟
هانا: تو با جونگکوک قرار میذاری؟
+ چیییی منظورت چیه؟
اون جو: ا/ت ما دوستاتیم مگه قرار نبود همه چیو بهم بگیم؟
+ چرا حق با توعه من معذرت میخوام
سوجین: فدا سرت خب ا/ت خانم بگو ببینم با جونگکوک قرار میذاری؟
+ عاااا .... من ... من ...
هانا: تو چی؟
+ اره قرار میذارم
یهو دیدم صدای جیغ همشون بلند شد
+ یااا چتونه ارومممم
سوجین: باورم نمیشههه تو واقعا باهاش قرار میذاری؟از کی شروع شد؟چجوری شد که عاشق هم شدید؟هان؟
+ یااا آرومم باش بهتون میگم از دیروزه که باهمیم
و ماجرارو از همون اول بهشون توضیح دادم
هانا: یااااا چقدر باحال بود
اون جو: خب دیگه برم پیشه شوهر خواهرم بهش سلام کنم دیگه فامیل شدیم
+ یاااا شلوغش نکن
زنگ خورد و رفتیم سر کلاس
سر کلاس گوشیم رو برداشتم و با کوک پیامک بازی میکردیم که استاد گفت ...
حمایت:)؟
پارت ۱۱
از زبان ا/ت
صبح پاشدم دیدم ساعت شیشه وای یعنی چی از من بعیده که انقدر زود بیدار بشم باورمم نمیشه پاشدم صبحانمو خوردم و لباس فرمم رو پوشیدم و ساعت هفت از خونه زدم بیرون. توی راه مدرسه بودم که یکی از پشت بغلم کرد برگشتم ببینم کیه که بله کوک بود
+ کوک چیکار میکنی
_ چیه نباید بغلت کنم؟
+ اینجا؟
_ پس کجا؟
+ خدایاااا
_ خدایاااا (اداشو در میاره)
+ یااا میزنمتااااا
_ یاا میزنمتااا ( و باز هم اداشو در میاره)
تا مدرسه افتاده بودم دنبال کوک بالاخره رسیدیم مدرسه که یهو کوک دستمو گرفت
+ یاا کوک
_ چیهه؟
+ نمیخوام تو مدرسه کسی بفهمه باهمیم
_ چرا؟
+ نمیدونم ولی دوست ندارم
_ باشه بیبی هر چی تو بگی
+ بوسس بتت
_ کاش الان میتونستی بوسم کنی
+ یااا بیا بریم سر کلاس
_ اوک
رفتیم سر کلاس که با بچه ها مواجه شدم
+ سلام چطورید؟
سوجین: سلام ، وایسا ببینم شما دوتا چرا باهم اومدید؟
+ چییی ما؟
هانا: نه پس ما
+ توی راه دیدمش بعدش باهم اومدیم
اون جو: باشه ا/ت باشههه
+ یااا چتونههه
سوجین: اینجوری نمیشه باید باهم حرف بزنیم
+ چه حرفی؟ مگه من چیکار کردم؟
اون جو: فعلا بیا بریم بگو چیشده بعد میفهمی
سه تایی حمله ور شدن سمتم و دستمو گرفتن بردنم حیاط
هانا: خب ا/ت بهمون بگو
+ چیو؟
هانا: تو با جونگکوک قرار میذاری؟
+ چیییی منظورت چیه؟
اون جو: ا/ت ما دوستاتیم مگه قرار نبود همه چیو بهم بگیم؟
+ چرا حق با توعه من معذرت میخوام
سوجین: فدا سرت خب ا/ت خانم بگو ببینم با جونگکوک قرار میذاری؟
+ عاااا .... من ... من ...
هانا: تو چی؟
+ اره قرار میذارم
یهو دیدم صدای جیغ همشون بلند شد
+ یااا چتونه ارومممم
سوجین: باورم نمیشههه تو واقعا باهاش قرار میذاری؟از کی شروع شد؟چجوری شد که عاشق هم شدید؟هان؟
+ یااا آرومم باش بهتون میگم از دیروزه که باهمیم
و ماجرارو از همون اول بهشون توضیح دادم
هانا: یااااا چقدر باحال بود
اون جو: خب دیگه برم پیشه شوهر خواهرم بهش سلام کنم دیگه فامیل شدیم
+ یاااا شلوغش نکن
زنگ خورد و رفتیم سر کلاس
سر کلاس گوشیم رو برداشتم و با کوک پیامک بازی میکردیم که استاد گفت ...
حمایت:)؟
۵.۲k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.